با شاه بین چه مرحمتست این که حق نمود
دنیاش داده بود کنون دین بر آن فزود
دادش کلیم وار ز بیدای شک خلاص
نور یقین ز وادی ایمن بمن نمود
حالش بدان رسید که ناگه بگوش هوش
توبوا الی الله از لب کر و بیان شنود
مصحف گشاد و دولت و اقبال بهر فال
در خط اول آیت الصلح خیر بود
دانست شاه عهد که در کشتزار عمر
تخمی که کشت حاصل آن بایدش درود
زد آتش محبت خاصان ملک فقر
در باطنش زبانه و فی الحال همچو دود
بشتافت سوی آنکه بمیدان معرفت
از جمله اولیا قصب السبق در ربود
یعنی جناب حضرت شیخی که همتش
بر فرق فرقد از ره رفعت قدم بسود
شیخ از کرم بصیقل نور یقین خویش
زنگ شکوک ز آینه رأی شه زدود
با آنکه کس نیافت زیان زین مصالحت
آمد ز جانبین بسی رنج دل به سود
آنکس که سعی کرد درین صلح با صفا
جاوید خواهدش همه خلق جهان ستود
منبعد عقده ئی که فتد در امور ملک
روشن شدست ابن یمین را که زود زود
گردد بیمن همت این قطب اولیا
یکسر گشاده چون ره صدق و صفا گشود
بیدار باد دولت اسلام تا ابد
باشد یکی که شرک بیکبارگی غنود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخی برآمد از بر شاخ درخت تود
تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود
گر فرخی بمرد، چرا عنصری نمرد؟
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانهای برفت و ز رفتنْش هر زیان
دیوانهای بماند و ز ماندنْش هیچ سود
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود
در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
[...]
گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
چون احتلام بود مرا مدح گفتنت
بیدار گشتم آب نه درجای خویش بود
رُهبان دَیْر را سببِ عاشقی چه بود؟
کاو روی راز دیر به خَلقان نمینمود
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز
وز راستی روانِ خلایق همیربود
چون در فتاد در محنِ عشق زان سپس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.