خط تو دایره ماهتاب را بگرفت
به باغ عارض تو سبزه آب را بگرفت
ستاره چشم سر طرّه قمر پوشید
به زیر سایه شب آفتاب را بگرفت
به شب ، جمال تو، گفتم ببینم اندر خواب
خیال روی تو در دیده خواب را بگرفت
دلم ز فتنه ی چشم تو گرچه بود خراب
غمت بیامد و ملک خراب را بگرفت
به رقص زهره به خنیاگری به چرخ آمد
به چنگ دوش چو زهره رباب را بگرفت
مقیم کوی تو شد دل چه بخت یار دلیست
که استانه ی دولت مآب را بگرفت
بس از خیال پرستی و مستی ابن حسام
که صبح شیب تو شام شباب را بگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رخت ولایت چشم پر آب را بگرفت
غمت درونه جان خراب را بگرفت
چگونه خواب برد دیده را ز هجرانش
چنین که خون جگر جای آب را بگرفت
گرفت خط لب چون آب زندگانی او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.