گنجور

 
ابن حسام خوسفی

چون بلا نیست بی مشیَّت او

دل نهادیم بر بلیَّت او

جلوه حسن یار بین و مبین

حال کیفیت و کمیَّت او

مفلسانیم و با هزار امید

دست در دامن عطیَّت او

غیر با دوست در نمی گنجد

بر حذر زآتش حمیَّت او

صوفی انکار دُرد نوش مکن

تو چه دانی صفای نیَّت او

های و هویی که از هوا داریم

آن هوی نیست بی هویَّت او

با قدشت راست گشت ابن حسام

آفرین باد بر سویَّت او