گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ترا که گفت که بر برگ گل کلاله فکن

بنفشه تاب ده و بر رخ چو لاله فکن

به غمزه صید دل عاشقان کن و آنگه

بهانه بر نظر نرگس غزاله فکن

میار باده تلخم که عیش من تلخ است

ز لعل خویش می ناب در پیاله فکن

چو درد نامه عشاق خویشتن خوانی

کرشمه ای کن و چشمی برین رساله فکن

مقال ابن حسام آتشی دل آشوبست

ز دیده آب سرشکی بر بن مقاله فکن