چون یافت نسیم بیشکیبش
شد باز به سوی دلفریبش
در سایه آن نگار دلخواه
شد ز آمدن نسیم آگاه
او را سوی بزم خویشتن خواند
نزدیک خودش به ناز بنشاند
چون غنچه شد از نسیم خندان
بگشاد عقیق گوهرافشان
از باد به بس کرشمه و ناز
پرسید که ای رسول دمساز
آن عاشق دردمند چون است
وآن بیدل مستمند چون است
در غصه هجر حال او چیست
در قصۀ شوق محرمش کیست
زو باد چو این حدیث بشنید
از روی ادب زمین ببوسید
گفت آنکه اسیر محنت تست
بیخود ز می محبت تست
از مژدۀ وصل گشت دلشاد
وز بند و بلا و غم شد آزاد
لیکن چو حدیث صبر بشنید
چون زلف تو بیقرار گردید
شد در غم هجر و درد دوری
شوریده ز تلخی صبوری
این قصه چو آن بت دلآویز
بشنید به باد گفت برخیز
بشتاب و به سوی او گذر کن
وز آمدن منش خبرکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.