دردا که دلم اسیر غم شد
اندوه فزود و صبر کم شد
پشتم چو کمان ابروی تو
از بار غم فراق خم شد
مسکین دل مستمند زارم
دور از تو ندیم هر ندم شد
هم خستۀ غصۀ بلا گشت
هم کشتۀ محنت و الم شد
چون طبل نهان زند کسی کاو
در عالم عاشقی علم شد
کارم همه صبر و بردباریست
تا شیوۀ تو همه ستم شد
بر ابن عماد رحمتی کن
کز دست تو پایمال غم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون عشق تو داعی عدم شد
نتوان به وجود متهم شد
جایی که وجود عین شرک است
آنجا نتوان مگر عدم شد
جانا می عشق تو دلی خورد
[...]
شادیش فزود و غصه کم شد
خاک ره باد صبحدم شد
دینار جمال وی درم شد
نقش درمش نفیر غم شد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.