گنجور

 
نجم‌الدین رازی

ای دل این ره به قیل و قالت ندهند

جز بر در نیستی وصالت ندهند

و آنگاه در آن هوا که مرغان ویند

تا با پر و بالی پر و بالت ندهند

ملک طلبش به هر سلیمان ندهند

منشور غمش به هر دل و جان ندهند

درمان طلبان ز درد او محرومند

کین درد به طالبان درمان ندهند