گنجور

 
 
 
نجم‌الدین رازی

درد دل خسته دردمندان دانند

نه خوش‌منشان و خیر خندان دانند

از سر قلندری تو گر محرومی

سری است در آن شیوه که رندان دانند

مشتاق اصفهانی

آنان که مرا ز مستمندان دانند

درمان غمم ولی نه چندان دانند

هر بیدردی ز درد من آگه نیست

دردی دارم که دردمندان دانند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه