گنجور

 
بلند اقبال

اگر پهلوانی ومرددغا

به کشتی بر پهلوانان درآ

به فولاد باز برو پنجه کن

قوی پنجه گان را برورنجه کن

وگرنه به هر ناتوانی توان

زدن خنجر وتیر و تیغ و سنان

بزن گر زنی تیر بر تیر زن

زنی گر که شمشیر بر شیرزن

هر افتاده ای را بشو دستگیر

خصوص آن که باشد مریض و فقیر

مکن پهلوانی به افتادگان

که هستند افتادگان درامان

خودافتاده بیچاره افتاده است

دل وجان به مردن خود او داده است

چه حاجت که بر او زنی تیغ تیز

چه حاجت که با اونمائی ستیز

بگیر این صفت یاد از بوتراب

علی ولی شاه مالک رقاب

که در روز پیکار بد شیر زن

به شب توشه کش بد بر پیرزن

فقیری شود با توگر جنگ جو

سرانداز چون گوی در پیش او