اگر کس خورد زخم خار نخیل
به است ار خورد نان زخوان بخیل
خور از سفره خویش نان وبصل
که به باشد از خوان مردم عسل
اگر بر لبت آید از گرس جان
به از آن که خواهی ز دونان دو نان
گرت نیست یک نان بسوز و بساز
مکن دست در پیش دونان دراز
بخیلی تو را گر دهد شهد وشیر
ز گرس ار بمیری ز دستش مگیر
مخواه آب خوردن ز مرد بخیل
اگر باشد او مالک رود نیل
که آب وی آتش به کامت شود
دگر زندگانی حرامت شود
به خیل بخیلان اگر بگذری
شو ازچشم آنها نهان چون پری
بشارت بده بر بخیلان خام
که وارث برد مالتان را تمام
نه ز آن مال باشند شاد از شما
نه گاهی نمایند یاد از شما
خورند و خورانند وعشرت کنند
ندارند چشمی که عبرت کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.