به بلبل بیفتاد چون چشم گل
همی ریخت برچهر خون چشم گل
ز غیرت چنان آتشی برفروخت
دلش سخت برحال بلبل بسوخت
بدو گفت کای عاشق دلفکار
که هستی چنین واله و بیقرار
چسان بود درهجر من حال تو
چه بگذشت برتو مه وسال تو
بگو دور گشتم چو من از برت
چه آمد زهجران من بر سرت
که یار تو می بود شبهای تار
به گلشن بدی یا که درکوهسار
تو را با که می بودگفت وشنود
تو را در شب وروز مونس که بود
گهی آمدی سوی گلزار وباغ
گهی می گرفتی ز حالم سراغ
ویا در دلت یادی ازمن نبود
ز یادمنت دهر غافل نمود
ازین چرخ کج گردش کج مدار
قراری نماند گهی برقرار
همه پیشه وعادش کین بود
عجب بد نهاد و بد آیین بود
به گل گفت بلبل که ای یار من
فرح بخش حال دل زار من
دلم ز آتش دوریت بد کباب
نه خور داشتم در فراقت نه خواب
ز بس برجمالت دلم واله بود
همه کار من روز و شب ناله بود
به سال ومه و هفته لیل ونهار
طلب مرگ می کردم از کردگار
نمردم زهجر تو روئین تنم
گر اسفندیاری شنیدی منم
تو راچون ندیدم دگر در چمن
چمن را سپردم به زاغ و زغن
ز دیدار تو چون شدم ناامید
دگردر گلستان مرا کس ندید
شب وروز جز ناله کارم نبود
کسی جز غم و غصه یارم نبود
کجا می شدی درجهان باورم
که بار دیگر آئی اندر برم
چو باز آمدی شکر یزدان کنم
به پای تو قربان سرو جان کنم
بود جان و سر بهر قربان دوست
سر و جانی ار هست از بهر اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، بلبل به گل میگوید که به خاطر فاصله و دوری از او، حالش بسیار ناخوش است و قلبش از عشقش میسوزد. بلبل از گل میپرسد که در غیاب او چه احساسی دارد و در مدت دوری چه بر او گذشته است. او ابراز میکند که زندگیاش به یاری و همدمی گل وابسته است و از تنهایی و غم دوری گل رنج میبرد. بلبل حتی در فراق گل به مرگ فکر کرده و میگوید که به خاطر عشقش، میتواند جانش را فدای او کند. او از گل میخواهد که دوباره به او نظر کند و به زندگیاش برگردد، زیرا لحظهای از یاد و عشق او غافل نبوده است.
هوش مصنوعی: بلبل وقتی که گل به چشمانش نگاه میکرد و اشک میریخت، بر چهرهاش اثر خون رنگین گل نمایان میشد.
هوش مصنوعی: به خاطر احساس غیرت، دل او چنان از آتش عشق شعلهور شد که به حال بلبل سختی و درد کشید.
هوش مصنوعی: او به عاشق دلباختهای گفت که چه گونه شدهای که اینقدر سرگردان و بیقرار هستی؟
هوش مصنوعی: در غیاب من، حال و روز تو چگونه است و چه بر تو میگذرد ای ماه و سال تو؟
هوش مصنوعی: بگو وقتی که من از کنارت دور شدم، چه بر سرت آمد از درد فراق من؟
هوش مصنوعی: یارت در شبهای تار کنار گلها بود یا در مناطق کوهستانی.
هوش مصنوعی: با که صحبت کردهای و شنیدهای؟ در شب و روز، چه کسی مونس تو بوده است؟
هوش مصنوعی: گاهی به سوی گلزار و باغ میرفتی و گاهی از حال و روزم خبر میگرفتی.
هوش مصنوعی: در قلب تو هیچ نشانی از من نبود و زمان به فراموشیام سپرد.
هوش مصنوعی: از این دوران بیثبات و ناپایدار، هیچ آرامشی باقی نمیماند و هر لحظه ممکن است وضعیتی تغییر کند.
هوش مصنوعی: همه شغل و حرفه او این بود که کار عجیبی انجام میداد و برخورد و رفتار او نیز نیک نبود.
هوش مصنوعی: بلبل به گل گفت: ای دوست زیبا، تو شادیبخش من هستی و حال دل غمگین من را از یاد میبری.
هوش مصنوعی: دلم در آتش فاصلهات سوخت، نه غذایی خوردهام و نه خواب آرامی داشتهام.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی تو، دل من دیوانه شده و همه کارهایم شب و روز فقط ناله و فریاد است.
هوش مصنوعی: در مدت زمانهای مختلف، صبح و شب، از خداوند درخواست مرگ میکردم.
هوش مصنوعی: من از دوری تو نمردم، حتی اگر شنیدهای که من مانند اسفندیار نیرومند هستم، باید بدانی که من خودم اینطورم.
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیگر در باغ نمیبینم، دیگر به گل و گیاهان توجهی ندارم و آن را به حال خود میگذارم تا پرندگان خودمان از آن بهره ببرند.
هوش مصنوعی: وقتی از دیدار تو ناامید شدم، در باغ گل هیچکس مرا ندید.
هوش مصنوعی: در طول شب و روز فقط ناله و شکایت داشتم و هیچ یک جز غم و اندوه همراه و یارم نبود.
هوش مصنوعی: کجا میتوانستی در دنیا به من اعتماد کنی که دوباره به زندگیام برگردی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو برگردی، سپاسگزار خداوند خواهم بود و به خاطر تو جانم را فدای زیباییات میکنم.
هوش مصنوعی: جان و سر من برای قربانی کردن دوست است، اگر وجودی هست، تنها به خاطر اوست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.