بلند اقبال
»
دیوان اشعار
»
مثنویات
»
بخش دوم - داستان گل و بلبل
»
بخش ۱۴ - توصیف کردن فاخته از سرو پیش بلبل
اگر دلبری هست سرومن است
که با من شب وروز در گلشن است
ندارد به جز من نظر سوی کس
نمی گردد از من جدا یک نفس
شب وروز بنشسته در پیش من
بود سال ومه مرهم ریش من
به یک جا گرفته است جا از وقار
نگردد خزان چون رودنوبهار
نه بیرون رودگه ز گلزارها
نه گاهی رود سوی بازارها
چه فصل خزان وچه فصل بهار
گرفته است درصحن گلشن قرار
نرفته است گاهی ز گلشن برون
دلم رانکرده است یک لحظه خون
وفاداری ار هست سرو است وبس
به وصلش نداردکسی دسترس
چو گل دلبری بی وفا نیست او
اگر منکری دارداوکیست گو
مه وسال سرسبز وخرم بود
که از اودلم خالی ازغم بود
جهان تا بود خرم وشاد باد
ز قید غم دهر آزاد باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.