گنجور

 
بلند اقبال

پریشان در ازل کردی تو از گیسوی خود ما را

خم ازغم چون کمان کردی تو از ابروی خود ما را

به فردوس برین ما را دگر خواهش نمی آید

کنی همچون سگان گر پاسبان در کوی خود ما را

به مشک عنبر سارا دگر حاجت نمی افتد

معطر گر کنی از بوی مشکین موی خود ما را

دگر ما را نمی باشد تمنا هیچ بر کوثر

به جامی گر کنی سیراب از آب جوی خود ما را

نداریم آرزو دیگر به وصل حور و غلمانی

شبی سازی اگر همراز وهم زانوی خودما را

دل ما را زجا کندی به زور و قدرت بازو

تعالی الله چه ممنون کردی ازبازوی خود ما را

بلند اقبال از آن گشتم بحمدالله والمنه

که ره دادی ز روی فضل و احسان سوی خود مارا