گنجور

 
بلند اقبال

آشوب شهری شورجهانی

ماه زمینی شاه زمانی

از رخ عدوی اسلام وکفری

وز قد بلای پیر وجوانی

هم سست عهدی هم سخت روئی

درتلخ گوئی شیرین زبانی

چون تو به دوران نبودولیکن

این است کای ماه نامهربانی

هم سروقدی هم ماه روئی

هم دل فریبی هم جان ستانی

سروت ندانم ماهت نخواهم

کز قامت و رخ به زاین وآنی

ای دل مگو هیچ وصف از دهانش

کی هیچ از هیچ گفتن توانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

آشوب جانی شوخ جهانی

بی اعتقادی نامهربانی

از پیش خویشم تا چند رانی

زهر فراقم تا کی چشانی

من مهر ورزم آری من اینم

[...]

اقبال لاهوری

این هم جهانی آن هم جهانی

این بیکرانی آن بیکرانی

هر دو خیالی هر دو گمانی

از شعلهٔ من موج دخانی

این یک دو آنی آن یک دو آنی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه