گنجور

 
بلند اقبال

آشوب شهری شورجهانی

ماه زمینی شاه زمانی

از رخ عدوی اسلام وکفری

وز قد بلای پیر وجوانی

هم سست عهدی هم سخت روئی

درتلخ گوئی شیرین زبانی

چون تو به دوران نبودولیکن

این است کای ماه نامهربانی

هم سروقدی هم ماه روئی

هم دل فریبی هم جان ستانی

سروت ندانم ماهت نخواهم

کز قامت و رخ به زاین وآنی

ای دل مگو هیچ وصف از دهانش

کی هیچ از هیچ گفتن توانی