دل ز آهن تو سیم تن داری
یا به من کینه کهن داری
کینه هائی که داری اندر دل
همه را از برای من داری
نه همی چین به زلف خم درخم
که دراو تبت و ختن داری
خودتوئی گلعذار وغنچه دهان
چه هوای گل و چمن داری
چه به گلشن روی که از قد وبر
خود سهی سرو ونسترن داری
رشک می آیدم که می بینم
به بر خویش پیرهن داری
دلم از چشم مورتنگ تر است
تنگ تر از دلم دهن داری
نبری دل چرا ز دشمن ودوست
که تو ترکان راهزن داری
توئی آن بت که چون بلنداقبال
در کلیسا بسی شمن داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیل در جان خویشتن داری
گر خرد را دروغزن داری
دور باشد ز طور دینداری
که کنی ظلم و عدل پنداری
ای که با من سر سخن داری
گفتگوی نو و کهن داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.