تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی
تا پی کسی سویت نبرد لامکان شدی
نبود تو را مکان و گرفتی به دل قرار
گشتی زما نهان وبه هر سوعیان شدی
هر کس که داشت جان ودلی بردی از کفش
از بس همی بلای دل وخصم جان شدی
ما درددل به جز تونگوئیم پیش کس
زیرا که محرم دل پیر وجوان شدی
ناگفته دادی آنچه دلم داشت آرزو
ای غائب از نظر چه عجب غیب دان شدی
بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست
گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی
اقبال ما که گشته چنین در جهان بلند
زآنروبود که بادل ما مهربان شدی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بستم چو دل به مهر تو، نامهربان شدی
سرگرم جام لطف شدم، سرگران شدی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.