گنجور

 
بلند اقبال

چرا تو این همه ای ماه بی وفا شده ای

به دوستان همه بی مهر یا به ما شده ای

هزار درد اگر عشق کرده بار دلم

مرا چه غم که تو بر درد ما دوا شده ای

شدیم ازهمه اهل زمانه بیگانه

از آن زمان که به ما یار و آشنا شده ای

به شاهی توچه نقصان رسد اگر گویند

که یار با من بی مایه گدا شده ای

اگر به حرف رقیبان نرفته ای خود گو

ز چیست کز بر من همچو دل جدا شده ای

جدا ز رویتو دانی که روز مرگ من است

رضا به مرگ من از هجر خود چرا شده ای

به روزگار شوی همچو من بلنداقبال

اگر به حکم قضا و قدر رضا شده ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode