کسی نشدخبر از حال ما که ما چونیم
خبرشدند همین قدر را که دلخونیم
ز شور شکر شیرین لبی چوفرهادیم
ز عشق طلعت لیلی رخی چومجنونیم
اگر چه زرد رخانیم از غم دلدار
به صدرمیکده بنگر که چهر گلگونیم
ز شورعشق ندانیم پای را از سر
به حکمت ار چه معلم تر از فلاطونیم
مبین که خرقه ما رفته رهن باده ناب
ز سیم اشک وزر چهره گنج قارونیم
مبین که بی خبرانیم این چنین از خود
که آگه از همه اوضاع ربع مسکونیم
به مهر یار سرشتند عنصر ما را
بیا زحق مگذر بین که طرفه معجونیم
به عشق طلعت دلبر هر آن چه وصف کنیم
که ما چنین وچنانیم صد ره افزونیم
به نطق شکر وشهدیم چون بلنداقبال
به کام اگر چه بسی تلخ تر ز افیونیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.