ساقی به یاد چشم وی برخیز و ده جام مِیَم
مطرب دلم دارد فغان حاجت نباشد بر نیم
می خوش بود از دست وی بی وی نبخشد نشئه می
می میشود بر من حلال آندم که می بدهد ویم
گویند اندر فصل گل نوشید باید جام مُل
کو تا بهاران ساقیا برخیز ومیده در دیم
بنشسته پیشم دخت تاک از شحنه و شیخم چه باک
از کس ندارم هیچ بیم ار خلقی افتند از پیم
جم گو بیاور جام می تا کی سخن گویی ز کی
در عهد رکنالدوله من امروز هم جم هم کیم
در عصر رکن الدوله من باید کنم ساغر زدن
عشرت نه امروز ار کنم، مستی بباید پس کیم
همچون بلنداقبال شه فخر آورم برمهر و مه
انعام این شیرین غزل شه بخشد ار ملک ریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.