گنجور

 
بلند اقبال

تونوبهار منی نوبهار را چکنم

به پیش عارض تو لاله زار را چکنم

توسروقد به کنارم نشسته ای شب وروز

صفای سرو ولب جویبار راچکنم

به باغ رفتم وشیدا شدم ز صوت هزار

توچون به صوت درآئی هزار راچکنم

قرار از دل من زلف بیقرار توبرد

به بی قراری زلفت قرار راچکنم

ز چین زلف تو دامان من پر است از مشک

عبیر وعنبر و مشک تتار را چکنم

شنیده ام که تو را بر سر است عزم سفر

توگر روی به سفر من دیار را چکنم

به ناله ها که زدل می کشد بلند اقبال

دگر نوای نی وچنگ وتار را چکنم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode