گنجور

 
بلند اقبال

ماهی صفت فرو شده ماهی به زیر آب

ماهی نگشته طالع گاهی به زیر آب

اخترشناس گفت به چرخ است ماه کاش

می بود و می نمود نگاهی به زیر آب

گیسوی یار در نظرم جلوه میکند

یا درشنا است مار سیاهی به زیر آب

گردند اندر آب همه ماهیان کباب

گر بر کشم ز سوز دل آهی به زیر آب

آب است زیر چاه وعجب اینکه لعل دوست

هست آب خضر و دارد چاهی به زیر آب

جز جسم من که ساکن وآب از سرم گذشت

گاهی ندیده کس پر کاهی به زیر آب

باشد بلنداقبال از آه واشک خویش

گاهی به روی آتش وگاهی به زیر آب