گنجور

 
بلند اقبال

یادگار از جم به جا نبود به غیر ازجام دیگر

گر نبودی جام هم از جم نبودی نام دیگر

از رخ وزلف تودیگرنور وظملت وام ندهی

ظلمت ونوری نبیندکس ز صبح و شام دیگر

درخم زلفت مده هر لحظه رم مرغ دلم را

مرغ اگر رم کرد مشکل آید اندردام دیگر

دیده تاچشم ولبت را از پی بادام وشکر

در برم یکدم ندارد طفل دل آرام دیگر

بیندار خسرو لب شیرین آن شکردهان را

بر زبان گاهی ز شکر می نیارد نام دیگر

نه ربا نه رشوه نه مال یتیم ووقف خوردم

زاهد از می بیش از این ما را مکن بدنام دیگر

گر کسی خواه که درعالم بلنداقبال گردد

روی حاجت باید او نارد به خاص وعام دیگر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode