با لب لعلت مرا با چشمه حیوان چه کار
با خط و خالت مرا با سنبل وریحان چه کار
سروقدی لاله خدی گلرخی نسرین بری
چون تورا دارم مرا با باغ وبا بستان چه کار
چون توئی دلبر مرا گر دل برفت ازکف چه غم
گرتوئی دربر مرا دیگر به این وآن چه کار
گر به خلوتگاه قرب خود مرا منزل دهی
دیگرم با حور وقصر وروضه رضوان چه کار
دیدی ای دل جز پریشانی نبستی هیچ طرف
بارها گفتم تو را با طره جانان چه کار
من نمی گویم که زلف رهزنت با من چه کرد
خود تو می دانی کند با آدمی شیطان چه کار
اتشی اندر نیستان زن ببین چون می کند
رومپرس از من که با من می کندهجران چه کار
من گدای عشقم اشکم سیم ورخسارم زر است
دیگرم با زر و سیم ومنصب سلطان چه کار
ای منجم گر سخن گوئی ز مهر وماه گو
ورنه ما داریم بابهرام وبا کیوان چه کار
من همی دانم پرستش می کنم از دلبری
باشدم با کفر ودین ومذهب وایمان چه کار
گر بلند اقبال را دل بی سروسامان بود
نیست غم شوریدگان را با سروسامان چه کار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟
عابدان قبله را با کفر و با ایمان چه کار؟
طالب درمان نه مرد کار درد عاشقی است
دردمندان غمت را با غم درمان چه کار؟
صحبت گل را و دل را، هر دو عالم واسطه
[...]
گوشه گیران را بره درگه سلطان چه کار؟!
سیر چشمان را بچین ابرو دربان چه کار؟!
بوریا چون موج آب زندگی استاده است
کلبه درویش را با قالی کرمان چه کار؟!
نیکنامان، فارغند از منت عمر دراز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.