گنجور

 
بلند اقبال

عاشق روی توام با کفر وایمانم چه کار

می پرستم من تو را با این و با آنم چه کار

گشته ام از دولت عشقت زعالم بی نیاز

با گدائی سرکویت به سلطانم چه کار

روی توتاریک شب را روز روشن میکند

پیش رخسارت به شمع وماه تابانم چه کار

با زمردگون خطت فیروزه را باشد چه قدر

پیش یاقوت لبت با لعل ومرجانم چه کار

سروقدی لاله خدی گل عذاری غنچه لب

چون تورا دارم دگر با باغ و بستانم چه کار

از توام رنج است در جان از طبیبانم چه سود

ازتوام درداست اندردل به درمانم چه کار

یوسف آسا گشت می باید عزیز مصر جان

چون بلنداقبال اندر چاه وزندانم چه کار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode