گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند

درکمندت صد هزاران دل به بند

دل شد آرام از لب وچشمت بلی

رام گردد طفل از بادام وقند

از گزند چشم بد پروا مدار

چون رخت آتش بود خالت سپند

چهره و زلف تو برکافور و مشک

این تمسخر می کند آن ریشخند

چون تنت هرگز به نرمی کس ندید

پرنیانی یا حریری یا پرند

نیست دزدی همچو زلفت معتبر

نیست مستی همچوچشمت هوشمند

کان به گنج عارضت شد پاسبان

واین کشد هر لحظه صیدی درکمند

نالم از هجر تو چون نی تا به کی

جوشم از عشق توچون می تا به چند

با بلنداقبال جور و کین مکن

کز خداوند است اقبالش بلند

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

عاشقی خواهی که تا پایان بری

بس که بپسندید باید ناپسند

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

[...]

ناصرخسرو

چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟

چند تازی روز و شب همچون نوند؟

از پس خویشم کشیدی بر امید

سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند

مکر و ترفندت کنون از حد گذشت

[...]

محمد بن منور

زشت باید دید و انگارید خوب

زهر باید خورد و انگارید قند

توسنی کردم ندانستم همی

کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محمد بن منور
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه