ای دو زلفت پر خم وچین چون کمند
درکمندت صد هزاران دل به بند
دل شد آرام از لب وچشمت بلی
رام گردد طفل از بادام وقند
از گزند چشم بد پروا مدار
چون رخت آتش بود خالت سپند
چهره و زلف تو برکافور و مشک
این تمسخر می کند آن ریشخند
چون تنت هرگز به نرمی کس ندید
پرنیانی یا حریری یا پرند
نیست دزدی همچو زلفت معتبر
نیست مستی همچوچشمت هوشمند
کان به گنج عارضت شد پاسبان
واین کشد هر لحظه صیدی درکمند
نالم از هجر تو چون نی تا به کی
جوشم از عشق توچون می تا به چند
با بلنداقبال جور و کین مکن
کز خداوند است اقبالش بلند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت معشوقه سخن میگوید. شاعر از زلفهای پرچین و خم او میگوید که مانند کمند دلهای بسیاری را به دام میاندازد و چشمان او آرامش را به دل میبخشند. او به زیبایی و لطافت جسم معشوقه اشاره میکند و تأکید میکند که هیچ چیزی به نرمی او نیست. همچنین شاعر به مضطرب و نالان بودن خود از جدایی و عشق اشاره میکند و از معشوقه میخواهد که با او جور نباشد، زیرا این اقبال او از جانب خداوند است. کلیت شعر از عشق و زیبایی، احساسات عمیق و درد جدایی حکایت میکند.
هوش مصنوعی: ای زلفهای پرچین و خم تو مانند کمند، در دامان تو دلهای بسیاری گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: دل از لب و چشمان تو آرام میگیرد، مانند اینکه کودک از بادام و قند سیراب و خوشحال میشود.
هوش مصنوعی: از آسیب و حسد دیگران نترس، زیرا همانطور که لباس تو به آتش نمیافتد، شخصیت و سیرت تو هم از این بدخواهیها در امان خواهد ماند.
هوش مصنوعی: چهره و موهای تو مانند کافور و مشک هستند و این زیبایی باعث میشود که به دیگران بخندند و به آنها فخر بفروشی.
هوش مصنوعی: بدن تو هرگز نرمی و لطافت چیزی همچون پرنیان یا حریر یا پرند را تجربه نکرده است.
هوش مصنوعی: هیچ دزدی به اندازه زلفهای تو معتبر نیست و هیچ مستی به اندازه چشمان تو هوشمند نیست.
هوش مصنوعی: حراست از زیبایی تو به مانند نگهبانی است که همیشه در کمین است و هر لحظه آماده است تا زیباییات را به دام اندازد.
هوش مصنوعی: من از فراق تو فریاد میزنم مانند نی، اما تا کی این حال را داشته باشم؟ و عشق تو مرا مانند شراب به جوش میآورد، اما تا کی این عشق ادامه خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: با کسی که با بدخواهی و کینه با تو رفتار میکند، مدارا کن؛ چون شانس و موفقیت او از جانب خداوند است و نمیتوان آن را نادیده گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرد روبه یوزواری یک زَغَند
خویشتن را زان میان بیرون فگند
عاشقی خواهی که تا پایان بری
بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
[...]
چند گردی گردم ای خیمهٔ بلند؟
چند تازی روز و شب همچون نوند؟
از پس خویشم کشیدی بر امید
سالیان پنجاه و یا پنجاه و اند
مکر و ترفندت کنون از حد گذشت
[...]
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشیدن سختتر گردد کمند
هاتفی برداشت آوازی بلند
کای بهشتت کرده از صد گونه بند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.