گنجور

 
بلند اقبال

ز ازل چو دلبر ما به خیال دلبری شد

دل ما هم ازخیال قد اوصنوبری شد

همه ما مگر نبودیم به هم انیس وهمدم

چه شداینکه او پری گشت وچنین ز ما بری شد

دل ودین قرار و صبر وخردی که داشتم من

همه ازکفم برون زآن بت بهتر از پری شد

مه من تبارک الله نشده دو هفت سال

که چو ماه نخشبی گشته چو سرو کشمری شد

نه چه گفتمش که از قد شده خوبتر ز طوبی

نه چه خواندش که ازچهره چومهر خاوری شد

ز دو لعل شکر افشان تو چه نرخ بوسه کردی

که ستاره در ششم چرخ شنید و مشتری شد

دل شیخ و واعظ از بس که گرفته جای در او

سبب این بود که زلف تو به شکل منبری شد

چه بلندباشد اقبال کسی که ازوصالت

به امید دل رسید ودل او ز غم بری شد