تا به زلف تو دلم ملحق شد
این پریشانی از او مشتق شد
تومگر روی به مه بنمودی
که مه از نورجمالت شق شد
بت ما رفت به بتخانه مگر
که چنین بتکده بی رونق شد
دود آه دل ما شد به فلک
که چنین روی فلک ازرق شد
آنکه با عشق تواش نیست سری
درهمان روز ازل احمق شد
درمیان حق وباطل چه کند
آنکه جاهل به حد مرفق شد
ما نگیریم قرار اندر نار
زآنکه ما را دل وجان زیبق شد
کسی از عشق بلند اقبال است
که شب وروز دلش با حق شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.