چهر توچون آتش آمد زلف توچون دودشد
چشم من از آتش ودود تواشک آلود شد
نیستی داوود وزلفت جوشن داوود گشت
نیستی نمرود وچهرت آتش نمرود شد
خورده ای خون دل ما را وحاشا می کنی
پس چرا لعل لبت اینگونه خون آلود شد
حاجت خود وزره نبود ترا درروز رزم
بر سر دوش تو زلفت هم زره هم خود شد
یافتم کز چیست نایددر کنارم آن نگار
زانکه می بیند کنارم ز اشک چشمم رودشد
اشک چشم ما چوسیم وچهر ما شد همچوزر
هر چه درعشقش زیان کردیم آخر سودشد
گفت در هجرم بلنداقبال آخر جان دهد
جان به هجرش دادم آخر آنچه می فرمود شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.