گنجور

 
بلند اقبال

درخواب بسی آن پری آزارمرا کرد

بخت بد من آه که بیدار مرا کرد

گفتم که دلم هست بسی طالب دیدار

بنمود رخ وصورت دیوار مرا کرد

آسیمه سر ازچهره چون نار مرا ساخت

آشفته دل از طره طرار مرا کرد

دین و دل وهوش وخرد از دست مرا برد

از یک نگه آسوده زهر چار مرا کرد

گلقند از آن لعل شکر بار مرا داد

ز آن نرگس بیمار چو بیمار مرا کرد

این می ز کجا بودکه ساقی به یکی جام

برد از سر من مستی و هشیار مرا کرد

فرموده مگر خواجه قبولم به غلامی

کامروز همی جانب بازار مرا کرد

آزار مکن بر دلم ای ترک دل آزار

کز جان وجهان جور تو بیزار مرا کرد

الحمد چه اقبال بلندی است که دارم

منصور صفت عشق تو بردار مرا کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode