گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

جنون بینوایان هرکجا بخت‌آزما گردد

به سر موی پریشان سایهٔ بال هماگردد

دمی بر دل اگر پیچی‌کدورتها صفاگردد

نبالد شورش از موجی‌که‌گوهر آشناگردد

درشتی را نه آسان‌ست با نرمی بدل‌کردن

دل ‌کوه آب می‌گردد که سنگی مومیا گردد

به‌ هرجا عقدهٔ ‌دل وانگردد، سودن دستی

غبار دانه نتوان یافت گر این آسیا گردد

هوا بر برگ ‌گل تمکین شبنم می‌کند حاصل

نگاه شوخ ما هم‌کاش بر رویت حیاگردد

رم دیوانهٔ ما دستگاه حیرتی دارد

که هرجا گردبادی رنگ ریزد نقش پاگردد

مکن گردن‌فرازی تا نسازد دهر پامالت

که نی آخر به جرم سرکشیها بوریا گردد

رسایی نیست انداز پر تیر هوایی را

کسی تاکی ز غفلت درپی بال هما گردد

ز خاکم‌ سجد‌ه هم‌ کم‌ نیست ای‌ باد صبا رحمی

مبادا اوج جرأت‌گیرد و دست دعاگردد

تکلف برنمی‌دارد دماغ جام منصورم

سر عشاق هرجا گردد ازگردن جدا گردد

به خاموشی رساند معنی نازک سخنگو را

چو مو، ازکاسهٔ چینی ببالد، بیصدا گردد

چو اشک ‌از بسکه صاف‌افتاده مطلب بسمل‌ما را

محال است اینکه خون ما به رنگی آشنا گردد

طرب‌ وحشی ‌است ‌ای ‌غافل ‌مده ‌بیهوده آوازش

نگردیده‌است زین‌رنگ آنقدر از ماکه واگردد

کدورت می‌کشد طبع روانت بیدل از عزلت

به ‌یکجا آب چون‌ گردید ساکن‌ بی‌صفا گردد

 
 
 
صائب تبریزی

خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد

کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید

گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد

دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟

ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟

طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد

چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد

ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم

[...]

اسیر شهرستانی

گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد

در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد

نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمی‌سازد

به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد

کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند

[...]

سیدای نسفی

ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد

چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد

نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را

جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد

نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد

که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد

چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم

گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد

غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه