بسکه راز عجز ما بالید پنهان زیر پوست
یک قلم چون آبله گشتیم عریان زیر پوست
گر شکست رنگ ما دیدی ز حال مپرس
نامهٔ مجنون ندارد غیر عنوان زیر پوست
نیست ممکن از لباس وهم بیرون آمدن
زندگانی عالمی را کرد زندان زیر پوست
تا نگردد قاتل ما جز به گلچینی سمر
همچو گل خونِ بحل کردیم سامان زیر پوست
نالهها در پردهٔ ساز جنون دزدیدهایم
خفته شیر بیشهٔ ما را نیستان زیر پوست
جیب ما چون غنچه آخر بال صحرا میکشد
بر سر ما سایه افکنده است دامان زیر پوست
خلوت راز است چشمی کز تماشا دوختیم
عین یوسف شد نگاه پیر کنعان زیر پوست
از نقاب غنچه رنگ شور بلبل میچکد
شیشه دارد خون عیش میپرستان زیر پوست
ساز هستی پرده دارد شوخیای در دست و بس
هر که بینی نالهای کردهست پنهان زیر پوست
همچو نارم عقدهای از کار دل تا واشود
سرخ کردم هم به خونِ سعیْ دندان زیر پوست
گفتم آفتهای امکان زیر گردون است و بس
زندگی نالید و گفت این جمله توفان زیر پوست:
بسکه مردم جنس ایثار از نظر پوشیدهاند
درهم ماهیست اینجا همچو همیان زیر پوست
عضوعضوم حسرت دیدار میآرد به بار
نخل بادمم سراپا چشمِ حیران زیر پوست
هیچکس آتش نزد بر صفحهٔ بیحاصلم
ورنه من هم داشتم بیدل چراغان زیر پوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پنهان انسانی میپردازد. شاعر از ناتوانی و راز عواطف خود سخن میگوید و بیان میکند که زیر پوست هر انسان داستانها و دردهای ناگفتهای نهفته است. او به تضادهای زندگی اشاره میکند، از جمله نالهها و شادیها که در پوششهای مختلف ظاهر میشوند. شاعر با استفاده از تصاویری مانند گل، خون، و پرده، نشان میدهد که عشق و احساسات با وجود پنهان بودن، به شدت وجود دارند و در تلاش برای ابراز خود هستند. در نهایت، او به حسرتها و ناامیدیهای انسانی اشاره دارد و تأکید میکند که در درون هر فرد داستانی نهفته است که تنها با دقت میتوان آن را درک کرد.
هوش مصنوعی: زانگونه که راز ناتوانی ما در زیر پوست مثل آبله نمایان شده، به طوری که دیگر نمیتوانیم آن را پنهان نگه داریم و عریان شدهایم.
هوش مصنوعی: اگر دیدی که رنگ ما شکسته و حال ما خوب نیست، دیگر سوال نکن. نامهی مجنون، بیغیرت از این ظاهر، تنها عنوانی دارد و درونش را کسی نمیداند.
هوش مصنوعی: خروج از دنیای وهم و خیال برای هیچکس ممکن نیست، زیرا زندگی هر فردی مانند یک زندان است که در زیر پوست او جا دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که قاتل ما به زیباترین شکل ممکن انتخاب نشود، همچون گلی که خونش بر زمین ریخته، دچار پریشانی و نابسامانی خواهیم بود.
هوش مصنوعی: ما در خفا و در دل موسیقی دیوانگی، نالههای خود را به گوش دیگران رساندهایم. خواب شیر نیرومند و قدرتمند ما در عمق وجودمان پنهان است.
هوش مصنوعی: جیب ما مانند غنچهای است که انتهای دشت را نشان میدهد و بر سر ما سایه میافکند، گویی دامنش زیر پوست ما گسترده شده است.
هوش مصنوعی: در خلوت، راز و رازی وجود دارد که چون به تماشا نشستم، نگاهم به زیبایی یوسف تبدیل شد و مانند نگاه پیر کنعان، با عمق و تأثیر عمیق است.
هوش مصنوعی: از بستر غنچه، نغمههای شاد بلبل به آرامی جاری میشود و در زیر لایههای پوست، خون زندگی و لذتهای میپرستان نهفته است.
هوش مصنوعی: حیات و وجود ما همچون سازی است که پردهای بر روی آن کشیده شده و در آن، بازی و شوخیای وجود دارد. هر کسی که نالهای میکند، این ناله در حقیقت پنهان و خاموش در درون او جریان دارد.
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که از درد زندگی به حالت ناتوانی دچار شدهام؛ هرقدر هم که تلاش کنم، این رنج و فشار را در دل دارم و نمیتوانم آن را پنهان کنم.
هوش مصنوعی: گفتم که مشکلات موجود در زندگی فقط به زمین و زمان مربوط میشود و به همین راحتی میتوان از آنها عبور کرد. او با ناراحتی پاسخ داد که این باور تو مانند طوفانی است که در درون انسان نهفته است و نمیتوان به سادگی از آن فرار کرد.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم خصلت فداکاری را نمیبینند، در حالی که زیر ظاهر ساده، دنیای پرباری از ایثار و بخشش نهفته است.
هوش مصنوعی: هر بخش از وجود انسان، در حالی که آرزوی دیدار محبوب خود را در دل دارد، مانند درخت خرما که بار میآورد، به شکلی به شوق و انتظار میانجامد. چشمهای حیران و امیدوار او، در زیر پوستش، همواره به دنبال جمال معشوق هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس در زندگیام روشنایی و گرمایی به وجود نیاورده است، اما اگر کسی این کار را میکرد، من هم احساساتی عمیق و رنجهای درونیام را نشان میدادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست
می درد، چون مغز کامل شد، گریبان زیر پوست
غیرتی کن از لباس چرخ مینایی برآی
تا به کی چون غنچه بتوان بود پنهان زیر پوست؟
زنگ غفلت از دلش نتوان به صیقل ها زدود
[...]
کرده خونم را صف مژگان چراغان زیر پوست
موج نشتر می زند نبض شهیدان زیر پوست
بیش از این با حسرت سرشار بازی چون کنم
بند بندم تا به کی رقصد چو طفلان زیر پوست
می توان از پوست پوشی ملک دارایی گرفت
[...]
بسکه دارم غنچهٔ شوق توپنهان زیرپوست
رنگ خونم نیست بیچاکگریبان زیرپوست
در جگر هر قطرهٔ خونم شرار دیگر است
کردهام از شعلهٔ شوقت چراغان زیر پوست
میروم چون آبله مژگان خاری ترکنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.