گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

زیر گردون طبع آزادی‌نوایی برنخاست

بس که پستی داشت این گنبد، صدایی برنخاست

هرکه دیدیم از تعلق در طلسمِ سنگ بود

یک شرر آزادهٔ ازخودجدایی برنخاست

عمر رفت و آهِ دردی از دل ما سر نزد

کاروان بگذشت و آواز درایی برنخاست

اینکه می‌نالیم عرض شکوهٔ بیدردی‌ است

ورنه از ما نالهٔ درد آشنایی برنخاست

کشتی خود با خدا بسپار کز توفان یأس

عالمی شد غرق و دست ناخدایی برنخاست

در هجوم‌ آباد ظلمت سایه پُر بی ‌آبروست

مفت خود فهمید اگر اینجا همایی برنخاست

مفلسان را مایهٔ شهرت همان دست تهی‌ست

تا به قید برگ بود از نی نوایی برنخاست

خوش نگون‌بختم که در محراب طاق ابرُوَش

دیده‌ام را یک مژه دست دعایی برنخاست

دهر اگر غفلت رواج جهل باشد باک نیست

جلوه‌ها بیرنگ بود آیینه‌رایی برنخاست

خاطر ما شکوه‌ای از جور گردون سر نکرد

بارها بشکست و زین مینا صدایی برنخاست

گر زمین برخیزد از جا نقش پا افتاده است

زین طلسم‌ عجز چون‌ من بی‌عصایی برنخاست

در هوای مقدمش بیدل به خاک انتظار

نقش پا گشتیم لیک آواز پایی برنخاست

 
 
 
خاقانی

تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست

نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست

گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا

یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست

خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست

[...]

اسیر شهرستانی

چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست

همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست

زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان

تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست

برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب

[...]

جویای تبریزی

از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست

خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست

بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد

هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست

شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود

[...]

بیدل دهلوی

بی‌شکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست

ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست

سخت بی‌رنگ است نقش وحدت عنقایی‌ام

جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست

اشک مجنونم‌که تا یأسم ره دامان‌گرفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه