بیشکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست
سخت بیرنگ است نقش وحدت عنقاییام
جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست
اشک مجنونمکه تا یأسم ره دامانگرفت
جز همان چاکگریبان رهنمایی برنخاست
هرکهازخودمیرودمحمل بهدوشحسرتاست
گرد ما واماندگان هم بیهوایی برنخاست
جزنفس در ماتم دل هیچکس دستی نسود
از چراغکشته غیر از دودههایی برنخاست
قطع اوهام تعلق آنقدر مشکل نبود
آه از دل نالهٔ تیغ آزمایی برنخاست
عجز و طاقت جوهرکیفیت یکدیگرند
برکرم ظلم است اگر دستگدایی برنخاست
دیگر از یاران این محفل چه باید داشت چشم
صد جفا بردیم و زینها مرحبایی برنخاست
ساز ما عاجزنوایان دست برهم سوده بود
عمر در شغل تأسف رفت و وایی برنخاست
خاک شد امید پیش از نقش بستنهای ما
شعله تا ننشست داغ از هیچ جایی برنخاست
جلوه درکار است اما جرأت نظارهکو
از بساط عجز ما مژگان عصایی برنخاست
در زمین آرزو بیدل املها کاشتیم
لیک غیر از حسرت نشو و نمایی برنخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان ناامیدی و یأس خود از زندگی و روابط انسانی میپردازد. او احساس میکند که تلاشها و جستجوهایش بیثمر بوده و هیچ دستاوردی نداشته است. با استفاده از نمادها و تشبیهها، احساس عجز و ناتوانی خود را به تصویر میکشد و میگوید که حتی در اوج ناامیدی، امید و روشنی هنوز به دست نیامده است. در نهایت، او از عدم پاسخگویی دیگران و بیاحساسی دنیای اطرافش شکایت کرده و تنها حسرت و یادآوری جفاها را باقی میبیند.
هوش مصنوعی: بدون شک، نواهایی از سمت ساز من به گوش نرسید و من ناامید بودم، به طوری که دعایی از دلم برنخاست.
هوش مصنوعی: من در جستجوی حقیقتی هستم که رنگ و بویی ندارد و در این مسیر، تلاشهایم به بنبست رسیده و هیچگونه نشانهای از آن حقیقت پیدا نکردهام.
هوش مصنوعی: اشکهای مجنون به قدری حاکم بر حالش شده که تا وقتی ناامید میشود، چیزی جز چاک گریبانش برایش رهنما نمیشود و دردی جز دلش نمیبیند.
هوش مصنوعی: هر کس که از خودش میرود و به سوی دیگری میشتابد، در واقع حسرتی را به دوش میکشد. کسانی که در اطراف ما ماندهاند، به علت بیحالی و نداشتن انگیزه، حرکتی نمیکنند.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز برای خود در غم دل، دست به کار نشد و از شعلهی آتش فقط دودی برخواسته است.
هوش مصنوعی: برای کنار گذاشتن تصورات و خیالات، کار بسیار دشواری نبود، اما از دل پر درد و رنج، هیچ ناله و آهی ناشی از آزمایش و چالشها به گوش نرسید.
هوش مصنوعی: توانایی و ناتوانی دو روی سکهاند و در واقع نمیتوان از یکی بدون دیگری سخن گفت. از اینکه در برابر خداوند دست گدایی بلند کنیم، نشانهای از بیاحترامی به کرم او خواهد بود.
هوش مصنوعی: دیگر از دوستان این جمع چه انتظاری داشته باشم؟ ما تا کنون بسیار مورد بیمهری قرار گرفتهایم و هیچ خوشامدی از سوی آنها دریافت نکردهایم.
هوش مصنوعی: ساز ما ناتوانی در نواختن دارد و عمر ما در افسوس و حسرت سپری شده است و هیچ فریادی از ما بلند نشده است.
هوش مصنوعی: امید ما قبل از اینکه به واقعیت تبدیل شود، به باد رفت. تا زمانی که شعله خاموش نشده بود، هیچ مشکلی از هیچ جایی برطرف نشد.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که زیبایی و جلوهای در کار وجود دارد، اما به دلیل ناتوانی ما، جرأت دیدن آن را نداریم. به عبارتی، ما به قدری کمتوان هستیم که حتی نتوانیم به زیباییها با دلیری نگاه کنیم.
هوش مصنوعی: ما در دنیای آرزوها امید و آرزوهای خود را پرورش دادیم، اما جز حسرت و پشیمانی، ثمرهای به دست نیاوردیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا
یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست
خون به خون میشوی کز راحت نشانی مانده نیست
[...]
چون دلم دیوانه عاقل نمایی برنخاست
همچو اشکم عقده مشکل گشایی برنخاست
زنگ شرکت برنتابد باطن روشندلان
تا سکندر خاک شد آیینه رایی برنخاست
برق تازیهای عمر است اینکه در راه طلب
[...]
از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست
خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست
بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد
هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست
شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود
[...]
زیر گردون طبع آزادینوایی برنخاست
بس که پستی داشت این گنبد، صدایی برنخاست
هرکه دیدیم از تعلق در طلسمِ سنگ بود
یک شرر آزادهٔ ازخودجدایی برنخاست
عمر رفت و آهِ دردی از دل ما سر نزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.