|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به احساسات درونی و تجربههای روحی خود میپردازد. او از دیوانگی دل و غمهایش صحبت میکند و نشان میدهد که در عین عقلانیت، نتوانسته است آرامش یابد. همچنین به تأثیرات مخرب دنیای مادی و جهل انسانها اشاره میکند و میگوید که با وجود تلاشها و سختیها، روشنفکران و جویندگان حقیقت نتوانستهاند در این مسیر به آنچه میخواهند برسند. شاعر به زمان و گذر عمر اشاره میکند و عنوان میکند که این پیمودن مسیر زندگی، گاهی با درد و ناکامی همراه است.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم دیوانه است، تو خودت را عاقل نشان میدهی، اما من نتوانستم به آسانی از این حال و احساس رها شوم. مثل اشکی که در دل یک مشکل مانده، نتوانستم برآیم و مشکل را حل کنم.
هوش مصنوعی: صدای زنگ، در دل کسانی که روشنفکر و آگاه هستند، اثر نمیگذارد، حتی زمانی که سکندر به خاک افتاد و عظمتش به باد رفت. در این وضعیت، هیچ تدبیری برای بازگشت به روشنی اندیشهها شکل نمیگیرد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که عمر انسان مانند نوری سریع و زودگذر است که در مسیر جستجوی خواستهها و اهداف، رهروان را با یادآوری صدا و نشانههایی از گذشته، به فکر و تأمل وامیدارد، اما این صدا به آرامی خاموش شده و مانع از ادامه حرکتشان نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست
نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
گوئی اندر کشور ما بر نمیخیزد وفا
یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست
خون به خون میشوی کز راحت نشانی مانده نیست
[...]
از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست
خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست
بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد
هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست
شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود
[...]
بیشکست از پردهٔ سازم نوایی برنخاست
ناامیدی داشتم دست دعایی برنخاست
سخت بیرنگ است نقش وحدت عنقاییام
جستجوها خاک شد گردی ز جایی برنخاست
اشک مجنونمکه تا یأسم ره دامانگرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.