یاد وصلی کردم آغوش من دیوانه سوخت
لالهسان از گرمی این می دل پیمانه سوخت
نالهها رفت از دل و اِحرام آزادی نبست
پرتو خود را در اول شمع این کاشانه سوخت
وقت رندی خوش که در ماتمسرای اعتبار
خرمن هستی چو برق از خندهٔ مستانه سوخت
دور دار از زلفش ای مشاطهٔ گستاخ، دست
آتش این دود نزدیک است خواهد شانه سوخت
عشق هرجا در خیالِ مجلسآرایی نشست
هر دو عالم در چراغ کلبهٔ دیوانه سوخت
ما نه تنها در شکنج جسم گردیدیم خاک
ای بسا گنجی که نقد خویش در ویرانه سوخت
اضطراب حال دل، ما را به حیرت داغ کرد
آتش این خانه رخت ما برون خانه سوخت
دود هم دستی به دامان شرار ما نزد
آخر از بیریشگی در مزرع ما دانه سوخت
تا سواد سطری از رمز وفا روشن شود
صد نفس باید به تحقیق پر پروانه سوخت
عالمی بیدل به حرف یکدگر آرام باخت
غفلت ما هم دماغ خواب در افسانه سوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دایم اندر آتش خود عاشق دیوانه سوخت
شمع محفل را گناهی نیست گر پروانه سوخت
دیده باعث شد اگر ویرانه ام را آب برد
از تف دل بود آن آتش که ما را خانه سوخت
طره اش زان آتش رخسار تابی یافته
[...]
هرکجا گل کرد داغی بر دل دیوانه سوخت
اینچراغ بیکسی تا سوخت در ویرانه سوخت
عالم از خاکستر ما موج ساغر میزند
چشم مخمور که ما را اینقدر مستانه سوخت
حسن یک مژگان نگه را رخصت شوخی نداد
[...]
تا در بیت الحرام از آتش بیگانه سوخت
کعبه ویران شد حرم از سوز صاحبخانه سوخت
شمع بزم آفرینش با هزاران اشک و آه
شد چنان کز دود آهش سینۀ کاشانه سوخت
آتشی در بیت معمور ولایت شعله زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.