عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت
رفت گردی ز خود و آینه حیرت میریخت
رفتهام از دو جهان بر اثر وحشت دل
یارب این گرد به دامان که خواهد آویخت
رم فرصت سبب قطع امید است اینجا
تار سازم ز پریشانی این نغمه گسیخت
چشم عبرت ز پریشانی حالم روشن
هیچکس سرمه به کیفیت این گرد نبیخت
اشک بیتابم و از شوق سجودت دارم
آنقدر صبر که با خاک توانم آمیخت
هر قدم در طلب وصل دچار خویشم
شوق او آینهها بر سر راهم آویخت
جیب هستی قفس چاک وبال است اینجا
عافیت کسوت آن پنبه که در شعله گریخت
زین بیابان سر خاری نشد از من رنگین
پای خوابیدهٔ من آب رخ آبله ریخت
یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح
بیدل از ما به نفس نیز توان گرد انگیخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عواطف و احساسات عمیق خود نسبت به عشق و وحشت صحبت میکند. او به شدت تحت تأثیر عشق قرار گرفته و احساس میکند که این عشق او را از جهانی که در آن زندگی میکند جدا کرده است. شاعر به چالشهای ناشی از این عشق اشاره کرده و از درد و اندوه خود سخن میگوید. او در تلاش است تا از این پریشانی و وحشت رهایی یابد و در عین حال به سجده و اشکهای بیتاب خود به عشقش ادامه میدهد. همچنین، او به احساس تسلیم و فنا در برابر عشق اشاره میکند و نشان میدهد که این احساسات عمیق به او قدرت و انگیزه میدهد.
هوش مصنوعی: عشق زمانی از وجود من رفت که ترس و وحشت در دلم نفوذ کرد. از آن روز، من خود را در آینه حیرت و شگفتی گم کردم.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس و وحشتی که دارم، از این دو جهان دور شدهام. حالا که این وضعیت را دارم، چه کسی خواهد توانست این بار گران را از دوش من بردارد؟
هوش مصنوعی: فرصتهایی که به وجود میآیند میتوانند ناامیدی را از بین ببرند. در اینجا من از درهمریختگی و آشفتگیام گوشهای میزنم و سازم را مینوازم.
هوش مصنوعی: چشم عبرت از آشفتگی و ناراحتی ام، روشنی پیدا کرد. هیچ کس برای توصیف این وضعیت تلخ، چیزی نمیتواند بگوید.
هوش مصنوعی: اشکهای ناتوانم از شوق سجدهات میریزد و آنقدر صبر دارم که بتوانم با زمین ترکیب شوم.
هوش مصنوعی: هر گامی که در راه رسیدن به معشوق برمیدارم، خود را در دل این خواسته غرق میکنم. شوق او چنان است که آینهها در مسیرم آویزان شدهاند.
هوش مصنوعی: وجود انسان در دنیای مادی مانند قفس است و هر کس که به این دنیا وابسته باشد، در خطر آسیبپذیری قرار دارد. از طرفی، آرامش و ایمنی واقعی در دوری از وابستگیها و دلبستگیهای دنیوی است؛ مانند پنبهای که در آتش نمیماند و به سرعت میگریزد.
هوش مصنوعی: در این ابیات، گوینده به توصیف حال خود در بیابانی خشک و بیرحم میپردازد. او احساس تنهایی و پریشانی میکند و میگوید که هیچ چیز از زیبایی و زندگی در اطرافش دیده نمیشود. حال و روز او به گونهای است که گیاهی خاری از او رنگین نگردیده و خواب خوشش را تحت تأثیر قرار داده است. در نهایت، گوینده به حالت رقتبار خودش اشاره میکند که مانند آبی بر روی چهرهای با تاول، است، که نشاندهندهی درد و دشواریهای زندگیاش است.
هوش مصنوعی: اگر ما از شوق به فنا و تسلیم شدن به خرد و اندیشه بیدل، به مانند صبح باشیم، حتی از نفس خود نیز میتوانیم نیرویی برای بیداری و شور و نشاط ایجاد کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی عشق چو می در قدح مستان ریخت
شحنه عقل چو بشنید زمجلس بگریخت
چه کمند است خم زلف نکویان یا رب
هر که پیوست بدین حلقه زعالم بگسیخت
دوست باز از لب شیرین سخن از دشمن گفت
[...]
شمر لب تشنهچشان رشته عمر تو گسیخت
بیگنه خون تو ریخت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.