سخن شد داغ دل چون شمع از آتشبیانیها
معانی مرد در دوران ما از سکتهخوانیها
طبیعت همعنان هرزهگویان تا کجا تازد
خیالم محو شد از کثرت مصرعرسانیها
ز تشویش کجآهنگان گذشت از راستی طبعم
مگر این حلقهها بردارد از ره بیسنانیها
ز استغنای آزادی چه لافد موج در گوهر
به معنی تخته است آنجا دکان ترزبانیها
چه ریشد دستگاه فطرتم تار خیال اینجا
به اشکیل خران دارم تلاش ریسمانیها
ز طاق افتاد مینای اشارات فلکتازی
هلال اکنون سپهر افکند ار ابروکمانیها
نفس سرمایهای از لاف خودسنجی تبرا کن
مبادا دل شود سنگ ترازوی گرانیها
به بیباکی زبان واکردهای، چون شمع و زین غافل
که میراند برون بزمت آخر نکتهرانیها!
ز دعوی چند خواهی بر گردون منفعل بودن
قفس تنگ است جز بر ناله مفکن پرفشانیها
غرور رستمی گفتم به خاکش کیست اندازد
ز پاافتادگان گفتند: زور ناتوانیها
سری در جیب دزدیدم، ز وهم خانومان رستم
ته بالم برآورد از غم بیآشیانیها
تو ای پیری مگر بار نفس برداری از دوشم
گران شد زندگانی بر دل از یاد جوانیها
به ناموس حواسم چون نفس تهمتکش هستی
همه در خواب و من خون میخورم از پاسبانیها
دنائت بس که شد امروز مغرور غنا بیدل
زمین هم بال وپر دارد به ناز آسمانیها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و اندوه دل شاعر میپردازد و از چالشهای زندگی و آزادی سخن میگوید. شاعر از تکرار لغات و بیانهای بیمحتوا در جامعه ناراضی است و احساس میکند که طبیعت و زبان به بیراهه رفتهاند. او به انتقاد از خودپسندی و تضادهای روحی میپردازد و از اثرات منفی زمانه بر روح و ذهن خود میگوید. همچنین نگران از یادآوریهای گذشته و تأثیر آنها بر زندگی فعلیاش است و به نوعی حسرت و شوق به دوران جوانی را در کلماتش حس میکند. شاعر به بیحوصلگی و ناتوانی بشر از کنترل شرایط زندگی و احساسات نیز اشاره میکند. در نهایت، او به زیبایی و تنهایی زندگی در کنار غم و اندوه اشاره میکند.
هوش مصنوعی: سخن مانند شمعی میسوزد و دل را میسوزاند، زیرا بیپردهگوییها احساسات عمیق را بیان میکنند. در زمان ما، مضمونهای حقیقی به خاطر تکرار و سطحینگری تحت تأثیر قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: طبیعت به همراه کسانی که بیهوده حرف میزنند تا کجا به این وضعیت ادامه دهد؟ خیال من از شدت فراوانی ابیات و سرودها محو شده است.
هوش مصنوعی: از نگرانی افرادی که در مسیر نادرست حرکت میکنند، طبیعت من به راستی و درستی روی آورد. به شرطی که این بندها و موانع که باعث انحراف میشوند، از سر راه برداشته شوند.
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که آزادی واقعی از خود نیاز و وابستگیهاست. مانند موجی که در دریا به گوهر (جواهرات) میزند، آزادی نمیتواند بر اثر نیاز به چیزهای مادی و دنیوی شکل بگیرد. در آنجا، جایی که افرادی فقط به گفتار و کلام میپردازند، حقیقت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به حالت و احساسات فرد اشاره میشود که درگیر تفکر و خیال است. او در تلاش است تا از طریق تجاربی که داشته، به درکی عمیقتر از خود و وجودش دست یابد. احساس میشود که او با چالشها و دشواریهای درونی خود مواجه است و تلاش میکند تا درک بهتری از زندگی و تجربههایش پیدا کند.
هوش مصنوعی: از آسمان، نشانههای زیبایی که مانند مینای ظریف و رنگین هستند، به زمین افتادند. اکنون هلال، در سپهر مانند ابروهای کمانی، زیبایی خود را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو و از خودت فخر نکن، چون ممکن است دلت به سختی و سنگینی مبتلا شود.
هوش مصنوعی: تو به شجاعت و بیباکی زبان گشودهای، همانند شمعی که نور پخش میکند، اما از این غافل هستی که این کار ممکن است تو را از مهمانی و جمع دوستانه جدا کند.
هوش مصنوعی: در این متن به بیان این موضوع پرداخته شده است که اگر به جنگ و جدل بیهوده و ادعاهای بیپایه بپردازیم، در واقع در یک قفس تنگ و محدود گرفتار خواهیم شد. تنها راه رهایی از این تنگنا، بیان درد و نالههای عمیق و حقیقی است تا بتوانیم از احساسات خود به شکلی معنادار و مؤثر بیان کنیم.
هوش مصنوعی: غرور رستم را به خاک انداختند و کسی که از او پایینتر بود، به او گفت که این کار را ناتوانیها انجام دادهاند.
هوش مصنوعی: من به خاطر افکار پریشان و تنهاییام، سرت را از جیب دزدی بیرون آوردم و با احساس ناراحتی و بیپناهیام روبهرو شدم.
هوش مصنوعی: ای پیر، آیا ممکن است که تو وزنهی سنگین نفسهای خود را از دوشم برداری؟ زندگی بر دلم سنگینی میکند و یاد جوانیهایم را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: من به زنان و ناموس خود به شدت حساس هستم و مانند نفس خود از آنها محافظت میکنم. در حالی که دیگران غافل و خواب هستند، من در حال تلاش و زحمت برای حفظ آنها هستم و از این مسئولیت رنج میکشم.
هوش مصنوعی: امروز به خاطر ثروت و توانگریات مغرور شدهای، ولی بدان که این دنائت تو به حدی است که حتی زمین هم مانند تو پر از زیبایی و ناز و دلربایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زمانه شکل دیگر گشت و رفت آن مهربانیها
همه خونابه حسرت شدست آن دوستگانیها
عزیزانی که از صبحت گرانتر بودهاند از جان
چو بر دلها گران گشتند بردند آن گرانیها
نشان همدمان جایی نمیبینم، چه شد آری
[...]
نات سلمی و لکن لاخ برق من مغانیها
بلی منزلگه مقصود را باشد نشانیها
نسیم کوی او بخشد دل امیدواران را
امید کامگاریها نوید شادمانیها
کجا شد آن ز روی او شبم را روشناییها
[...]
زهی از جام عشقت بیخودان را دوستگانیها
وزان رطل گران افسردگان را سرگرانیها
نشانت یافت هر کو بینشان شد هست ازان آتش
به هرسو داغهایت بینشانان را نشانیها
به صحرای غمت آواره و بیخانومان گشتم
[...]
کجا شد آن نمکپاشی به زخم از همزبانیها
نهان در هر نگه صد لطف و ظاهر سرگرانیها
کنون گر صد ادا از غیر میبینی نمیفهمی
چه شد آن خردهبینیهای ناز و نکتهدانیها
به جادویی خراج بابل از هاروت میگیرم
[...]
به پیری آنچنان گردیدهام از ناتوانیها
که نتوانم گشودن چشم حسرت بر جوانیها
گداز آتش هجران او جایی که زور آرد
توان بر طالع خود تکیه کرد از ناتوانیها
ز بار غم چه پروا؟ لیک یار آید چو در گفتن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.