نمیباشد چو من در کسوت تجرید عریانی
که سر تا پا به رنگ سوزنم چشمی و مژگانی
ندارد آه حسرت جز دل خون بسته سامانی
خدنگ بوی گل را نیست غیر از غنچه پیکانی
چو شمع از ما چکیدن هم درین محمل غنیمت دان
که اعجازست اگر از شعله جوشد چشم گریانی
هوا سامان هستی شد حیات بی سر و پا را
نفس کو تا رسد آیینهٔ ما هم به بهتانی
جهان یکسر سراب مطلبست و گیر و دار اما
فضولی میکند در خانهٔ آیینه مهمانی
نگه بیپرده نتوان یافت از چشم حباب اینجا
بمیرد شمع ما گر برزند فانوس دامانی
دل آخر درگداز ناتوانی جام راحت زد
چو خاکستر شد این اخگر بهم آورد مژگانی
درین ویرانه تا کی بایدت آواره گردیدن
به سعی آبله یکدم به خاک افشار دندانی
زتحریرم چه میخواهی ز مضمونم چه میپرسی
چو طومار نگاهم غیر حسرت نیست عنوانی
به وضع دستگاه غنچهام خندیدنی دارد
فراهم میکنم صد زخم تا ریزم نمکدانی
سواد این شبستانم چسان روشن شود یارب
که چون طاووس وحشت نیز میخواهد چراغانی
به هر محفل چو شمعم اشک باید ریختن بیدل
ندارد سال و ماه هستیام جز فصل نیسانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تنهایی شاعر میپردازد. او خود را در حالتی از عریانی و تجرید میبیند و بیان میکند که حسرت و درد در دلش وجود دارد. شاعر به تشبیههایی استفاده میکند که نشاندهنده ناپایداری و غم زندگیاش است. او به تصویر تباهشدهای از زندگی اشاره میکند و در تلاش برای یافتن آرامش و نور در تاریکیهاست. این احساسات منجر به بازتاب حسرت و اشک میشود و شاعر به نوعی احساس بیسودگی و سرگردانی در دنیای بیثبات اشاره میکند. در کل، این شعر تجلی تجربیات عاطفی و چالشهای فردی است که در جستجوی روشنایی و معنا در زندگی دچار سرگشتگی شده است.
هوش مصنوعی: من مانند کسی نیستم که در جامهی خلوص و بینقصی قرار دارد؛ من تمام وجودم به رنگ احساس سوزان و آتشین است و تنها یک چشم و مژه دارم.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر احساس حسرت و دلتنگی است. شخصی که دلش پر از درد و غم است، در این حال به زیبایی و لطافت بوی گل اشاره میکند، اما میگوید فقط غنچه، که هنوز شکفته نشده است، نماد این زیبایی است. در واقع، این غنچه نشاندهندهی امید و آرزوست، ولی در عین حال نشاندهندهی ناتوانی از دسترسی به آن زیبایی و خوشی نیز هست.
هوش مصنوعی: برخلاف ظاهر، چکیدن اشک از ما مانند چکیدن موم از شمع است و در این حال، ما باید آن را یک فرصت ارزشمند بدانیم؛ زیرا اگر اشک مانند شعله آتش باشد و همچون آن به وجود بیاید، خود نوعی شگفتی و معجزه به حساب میآید.
هوش مصنوعی: هوا نظم و ترتیبی به وجود آورد و زندگی که بیهدف و آشفته بود، میتواند به نوعی خوشحالی و زیبایی برسد. پس بیایید به سوی هدف خود برویم تا تصویر وجود ما هم به روشنایی و شگفتی دست یابد.
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل مانند یک سراب است و در آن مشکلات و چالشهایی وجود دارد، اما با این حال انسانهای کنجکاو و فضول به تماشا و جستجو در زندگی و واقعیتهای خود میپردازند.
هوش مصنوعی: چقدر دشوار است در این دنیا حقیقت را بدون پرده و فریب ببینی. اگر شمع وجود ما در اینجا خاموش شود، نور راهنما و فانوس محبت دیگران هم به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: دل سرانجام از شدت ناتوانی به آرامش رسید، مثل این که خاکستر شد و این شعله دوباره شعلهور شد و اشکهایی از چشمانش جاری گشت.
هوش مصنوعی: در این ویرانه، تا چه زمانی باید در جستجوی آرامش باشی؟ حتی با تلاش بسیار، نمیتوانی یک لحظه به ثبات و آرامش دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: از نوشتن من چه میخواهی و از محتوای من چه سؤالی داری؟ مثل یک طومار، نگاه من تنها پر است از حسرت و هیچ چیز دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: غنچهام به حالتی درآمده که باعث خنده شده است. برای اینکه این وضعیت را ایجاد کنم، باید صد زخم به خود بزنم تا مانند نمکدان فشرده شوم و ریزش کنم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم این شب تاریک و بینور را روشن کنم، ای خدای من؟ زیرا حتی طاووس نیز از وحشت میخواهد که در این مکان نور افشانی شود.
هوش مصنوعی: در هر جمعی چون شمعی هستم که باید اشک بریزم. بیدل، دلیلی برای خوشحالی و زندگی کردن ندارم و وجودم فقط به فصل بهار وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.