غزل شمارهٔ ۲۷۱۸
چه غافلی که ز من نام دوست میپرسی
سراغ او هم از آنکس که اوست میپرسی
چه ممکنست رسیدن به فهم یکتایی
چنینکه مسئلهٔ مغز و پوست میپرسی
ز رسم معبد دل غافلی کز اهل حضور
تیمم آب چه عالم وضوست میپرسی
نگاه در مژهای گم ز نارساییها
کهکیست زشت وکدامین نکوست میپرسی
تجاهل تو خرد را به دشت و درگرداند
رهی نداری و منزل چه سوست میپرسی
به تر دماغی هوش تو جهل میخندد
کز اهل هند عبارات خوست میپرسی
دل دو نیم چوگندمگرفته در بغلت
تو گرم و سردی نان دو پوست میپرسی
به چشمه سار قناعت ندادهاند رهت
کز آبروی غنا از چه جوست میپرسی
سوال بیخردان کم جواب میباشد
نفس بدزد که تا گفتگوست میپرسی
ز قیل و قال منم ناگزیر و میگویم
به حرف و صوت ترا نیز خوست میپرسی
به خامشی نرسیدی که کم زنی ز نخست
ز بیدل آنچه حدیث نکوست میپرسی
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...