گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

به تو نقش صحبت ما، چقدر بجا نشسته

توبه ناز و ما درآتش‌، تو به خواب وما نشسته

سرو برگ جرآت دل به ادب چرا نسوزد

که سپند هم به بزمت زتپش جدا نشسته

چه قیامت است یارب به جهان بی‌نیازی

که ز غیب تا شهادت همه ‌جا گدا نشسته

چه نهان‌، چه آ‌شکارا نبری خیال وحدت

که زدیده تا دل اینجا همه ما سوا نشسته

مرو ای نگه به ‌گلشن‌ که به روی هر گل آنجا

ز هجوم چشم شبنم عرق حیا نشسته

چو عدو زند دو زانو نخوری فریب عجزش

که به قصد جان تفنگی به سر دو پا نشسته

همه امشبت مهیا تو در انتظار فردا

نکنی‌که نقش وهمت ز امل‌کجا نشسته

به رهی‌که برق تازان همه نقش پای لنگند

به‌کجا رسیده باشم من بی‌عصا نشسته

به هزار خون تپیدم‌که به آبله رسیدم

چقدر بلند چیند سر زیر‌ پا نشسته

هوس‌ کلاه شاهی ز سرت برآر بیدل

به چه نازد استخوانی ‌که بر او هما نشسته

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

همه شب رود رهی رو به ره صبا نشسته

همه کس به خواب راحت، من مبتلا نشسته

غرضی ورای امکان چه خیال فاسد است این

هوش جمال سلطان به دل گدا نشسته

نفسی فرو نبردم که نه انده تو خوردم

[...]

عرفی

صنمی که غمزهٔ او، به صف بلا نشسته

به هوای دل مسیحا، به ره فنا نشسته

چو رسی به تربت من، مفشان به ناز دامن

که غبار درد و حسرت، به مزار ما نشسته

شود آشکار فردا، که به راه وعدهٔ او

[...]

صائب تبریزی

به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته

چو قبیله گرد لیلی همه جابجا نشسته

خط و خال بر عذارش همه جابجا نشسته

نرود ز دیده نقشی که به مدعا نشسته

ننشسته ناز چندان به حوالی دو چشمش

[...]

فیض کاشانی

شب و روز در ره تو من مبتلا نشسته

تو گذر کنی نگوئی تو کئی چرا نشسته

ز تو کار بسته دارم دل و جان خسته دارم

بدر طبیب عشقم بامیدها نشسته

چه شود همین تو باشی ره مدعی نباشد

[...]

بیدل دهلوی

به غبار این بیابان نه نشان پا نشسته

به بساط ناتوانی همه نقش ما نشسته

سر راه ناامیدی نه مقام انتظار است

دل بینوا ندانم به چه مدعا نشسته

ز هجوم رفتگانم سر و برگ عافیت کو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه