سخت جانی هرکجا آید به عرض امتحان
مغز ما را چون صدف خواهد برآورد استخوان
تیره بختی دارد از اقبال رنگ ما نشان
میکند فانوس شب روشن چراغ کهکشان
از خم مژگان برون تاز است پرواز نگاه
وحشت ما بال و پر کردهست اندر آشیان
در بیابانی که میبالد رم دیوانهام
میکنند از نقش پا مقراض وحشت آهوان
گر نشد دیوانهٔ من پا به دامان ادب
ناله را زنجیر میگردد رگ خواب گران
مگذر ای شوخ از طواف دیدهٔ حیران من
دارد این نقش قدم از طرز رفتاری نشان
رنگ میبازد سراپایم به یک پرواز دل
در نسیم بال بلبل دارد این گلشن خزان
تیشهٔ فرهاد من مضراب ساز درد کیست
کز رگ هر سنگ همچون تار میجوشد فغان
حرفی از چشم ترم گفتند در گوش محیط
موجش از گرداب ماند انگشت حیرت در دهان
حسرتم هر جانشان ناوک ناز تو کرد
ریخت مغز از استخوان ما چو آب از ناودان
قابل عرض سجودت کو به سامان جبههای
از عرق آبی مگر پاشم به خاک آستان
هر دو عالم در کمند سر به زانو بستن است
خانه دارد در بغل تا حلقه میباشد کمان
نیست بیدل گوشه گیریهای ما بیمصلحت
خلوتی میباید ارباب سخن را چون زبان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربههای عمیق انسانی و احساسات پیچیده میپردازد. شاعر از سختیها و چالشهای زندگی صحبت میکند و به تصاویر زیبا و نمادین برای بیان حال و هوا و نگرانیهایش دست میزند. او از احساساتی مانند ناامیدی، دیوانگی و عشق یاد میکند و اشاره دارد که در این جهان دیوانهوار، مفهوم ادب و هنر چگونه میتواند تسکیندهنده باشد. در نهایت، شعر به یک نوع راز و نیاز روحانی ختم میشود که در آن انسانی به دنبال نزدیکی به معشوق و تقدیس اوست.
این اثر پر از تصاویری است که نشاندهنده تنهایی و جستجوی معنا در دنیا است و در عین حال به زیباییهای زندگی و هنر نیز اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که سختی و چالشی پیش آید، نشاندهندهی قدرت و استقامت ماست و در این شرایط، عقل و اندیشهمان مانند صدفی است که با سرسختی و تلاش، به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: سرنوشت بدی دارد، ولی خوششانسی ما را نشان میدهد. مانند چراغی در شب، نور کهکشان را روشن میکند.
هوش مصنوعی: نگاه ما که از چشمان شگفتانگیز او پرواز میکند، حالا در آشیانهاش به شدت در قید و بند وحشتی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در بیابانی که دیوانگی بر من غالب میشود، ردپای وحشت آهوان باعث میشود تا احساس ترس و اضطراب کنم.
هوش مصنوعی: اگر دیوانهی من نتواند در آغوش ادب قرار بگیرد، نالهاش مانند زنجیری میشود که رگ خواب سنگین را دور میزند.
هوش مصنوعی: اشکالی ندارد که با ناز و بازی خود از دور من بگذری، چون چشمان حیران و شگفتزدهام، گواهی بر پا گذاشتن تو و نحوه رفتارت دارند.
هوش مصنوعی: همه وجودم، به خاطر یک پرواز دل، در نسیم رنگ باخته است و این باغ در پاییز، مانند بال بلبل، زیبایی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: تیشهٔ فرهاد، ابزاری است که نشاندهندهٔ جدیت و تلاش او در عشق و کار است. در اینجا منظور از "مضراب ساز درد" این است که این ابزار، نه تنها ابزاری برای کار سخت، بلکه نمادی از احساسات عمیق و دردهایی است که از قلب سنگهای سخت بیرون میآید. در واقع، از هر سنگی مانند تار، صدای ناله و فغان به گوش میرسد که بیانگر درد و رنج است. این بیت به نوعی نشاندهندهٔ مبارزهٔ انسان با مشکلات و سختیهای دنیا است.
هوش مصنوعی: چشم من در غم خود سخن گفت و همه جا صدای آن پیچید. این خبر باعث شد که در بهت و حیرت، انگشت به دهان بمانم.
هوش مصنوعی: حسرت من وقتی بیشتر میشود که تیر ناز تو به دل آنها میخورد و مغز ما هم مانند آبی که از ناودان بریزد، میریزد.
هوش مصنوعی: من به زانو در میآیم و سجده میکنم، اما آیا میتوانم با قطرهای عرق که از پیشانیام میچکد، آستان تو را شستشو دهم و پاک کنم؟
هوش مصنوعی: هر دو جهان در دست کسی است که با تواضع و فروتنی زندگی میکند و عشق و محبت را در دل خود دارد. او همچون یک کمان است که در آغوشش حلقهای از محبت وجود دارد.
هوش مصنوعی: زندگی ما در تنهایی و گوشهنشینی، بیدلیل و بدون هدف نیست. برای اینکه بتوانیم به عمق سخن و ادبیات بپردازیم، نیاز به خلوت و تنهایی داریم، همانطور که هنرمند برای بیان خود به زبان خاصی نیاز دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.