بستهام چشم امید از الفت اهل جهان
کردهام پیدا چوگوهر در دل دریا کران
بسکه پستی در کمین دارد بنای اعتبار
بعد ازین دیوارها بیسایه خواهد شد عیان
از تجمل سفله را ساز بزرگی مشکلست
خاک از سامان بالیدن نگردد آسمان
ای تمنایتْ خیالاندیشِ تصویرِ محال
صید خود کن دیگر از عنقا چه میجویی نشان
نارسایی جادهٔ سر منزل جمعیت است
از شکستِ بال میبالد حضورِ آشیان
جز تحیّر از جنونِ ما سیهبختان مپرس
حلقهٔ زنجیرِ گیسو بر نمیدارد فغان
عاشق از اهلِ هوس در صبر دارد امتیاز
کردهاند آیینه و شبنم به حیرت امتحان
رفتگان یا رب چه سامان داشتند از درد و داغ
کاین زمانم میدهد آتش سراغ کاروان
عیشها دارد عدمفرسایی اجزایِ من
جوشِ مهتابست هرجا پنبه شد تارِ کتان
کوششِ گردون علاجِ بیبریهایم نکرد
مشکلست از سرو، گُل چیدن بسعیِ باغبان
در فضایِ دل مقامِ عزت و خواری یکیست
نیست صدر خانهٔ آیینه غیر از آستان
بیرواجیهایِ عرضِ احتیاجم داغ کرد
آبرو چندانکه میریزم نمیگردد روان
صبح این هنگامهای از سیر خود غافل مباش
یکنفس پیداییات از عالمی دارد نشان
چشم اورا نیست بیدل سیری از خون ریختن
جام می از باده پیمایی نگردد سرگران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با نگاهی فلسفی به جهان و روابط انسانی مینگرد. او به بیاعتمادی نسبت به وابستگی به دیگران و دنیا اشاره دارد و از تلاش برای یافتن ارزشهای واقعی در دل مشکلات سخن میگوید. شاعر میگوید که ظواهر فریبندهاند و جوهر واقعی در عمق وجود است. حسرت و اندوه ناشی از جدایی و از دست دادنها را بیان میکند و به این موضوع میپردازد که حتی در مواجهه با سختیها، انتظار زیبایی و امید وجود دارد. همچنین، در این ابیات به تفاوتهای اجتماعی و تلاشهای بیپایان انسانها برای رسیدن به خوشبختی و آرامش اشاره میشود. در نهایت، شاعر بر این باور است که زندگی مملو از نشیب و فراز است و درک عمیقتری از آنچه که برای ما ارزشمند است، نیاز به بینش و تفکر دارد.
هوش مصنوعی: توقع و امیدم را از محبت مردم این دنیا قطع کردهام و اکنون مثل جواهر در عمق دریا، خود را درون دل پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر وجود فساد و ناپایداری، پس از این دیوارها، اعتبار وافتخار در خطر خواهد افتاد و در نهایت بدون حمایت و حفاظت، آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای کسی که از جایگاه رفیعی برخوردار نیست، به دست آوردن مقام والا، کار دشواری است؛ زیرا خاک نمیتواند به آسمان پرواز کند و خود را به مرتبهای بالا برساند.
هوش مصنوعی: ای آرزوی تو، خیالپردازِ تصویری غیرقابلدسترس، دیگر چه چیزی را از پرندهای افسانهای میجویی؟ خود را به شکار آرزوی خود مشغول کن.
هوش مصنوعی: کمبود و نقص در راه رسیدن به جمعیت و اجتماع، ناشی از آسیب دیدن بالها و پرواز کردن است، که باعث میشود حس و حالِ وجود یک مکان امن و آشیانه شکل بگیرد.
هوش مصنوعی: جز اینکه از دیوانگی ما بدبختها چیزی نپرس، چون درد و دلتنگی ما مانند زنجیری است که حلقهاش به گیسوان ما مربوط میشود و هیچگاه رهایی نمییابیم.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی از کسانی که تنها به دنبال لذت هستند، قدرت صبر بیشتری دارد. در این میان، آیینه و شبنم به عنوان نمادهای زیبایی و عجب، در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و به نوعی آزمونی از همدیگر به حساب میآیند.
هوش مصنوعی: ای خدا، کسانی که رفتند، چگونه زندگی میکردند و چقدر درد و رنج داشتند، که اکنون من نیز در آتش غم و اندوه آنها میسوزم و خاطراتشان به سراغم میآید.
هوش مصنوعی: زندگی در عدم مانند فرسودگی اجزای من است، که هرجا با نور مهتاب درخشان میشود، پنبه به صورت تارهای کتان درمیآید.
هوش مصنوعی: سختیهایی که در زندگی دارم، حاصل تلاش مداوم است. مانند اینکه برای چیدن گل از درختان سرو، باغبان باید تلاش زیادی بکند.
هوش مصنوعی: در دل آدمی، جایگاه افتخار و ذلت یکسان است و هیچ چیزی غیر از درگاه آن نمیتواند منزلتی داشته باشد.
هوش مصنوعی: میگوید که مشکلات و درخواستهایش برای کمک و نیازمندیهای او باعث شده که آبروی او به شدت تحت فشار قرار بگیرد. در واقع، هرچقدر هم که تلاش کند تا این مسائل را نادیده بگیرد یا از خود دور کند، باز هم تأثیرات بدش را نمیتواند نادیده بگیرد.
هوش مصنوعی: صبح، این موقعیت خاص و پرانرژی را از دست نده. باید بدانیم که حضور تو در این دنیا نشانی از یک عالم بزرگتر دارد.
هوش مصنوعی: چشمان او، که بیخبر از درد دل است، هیچگاه سیر نمیشود. از ریختن خون دل و از نوشیدن می، دلش آرام نمیگیرد و بدین ترتیب، همواره در حماسه بادهنوشی غوطهور است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.