خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم
به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم
درشت و نرم صحرای تعلق یک اثر دارد
شلایینتر ز صد خارست دامنگیری گل هم
به افسون نفس عمری فلکتاز هوس بودم
کنون دیدم کزین جرأت ندارم راه در دل هم
به ذوق جستجوی لیلی عبرت نقاب ما
مگو مجنون بیابانی است، صحراییست محمل هم
زمینگیری ندارد بهرهٔ راحت درین وادی
چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
غرورکیست سرمشق دبیرستان نومیدی
که دارد کجکلاهیها شکست فرد باطل هم
کف خاکستر پروانهٔ ما این نظر دارد
که برق شمع اگر این است خواهد سوخت محفل هم
به تصویر خیال ای آینه زان جلوه قانع شو
همان تمثال خواهی دید اگر گشتی مقابل هم
غباری نیست بیتابی کزین حیرتسرا جوشد
به هر کمفرصتی اینجا دماغی داشت بسمل هم
اگر از صفحهٔ آیینه حیرت میشود زایل
توان برداشتن از خاک راهت نقش بیدل هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تامل در رابطه با زمانه و تجربیات عاشقانه خود میپردازد. او به یاد عهدی میافتد که در آن غم و خوشی در کنار یکدیگر قرار داشتند و دلش به زحمت نتوانسته است دانهای از ذوق بکارید. شاعر از سختیهای زندگی و تعلقات عاطفی سخن میگوید و بیان میکند که با وجود تمایل به عشق و هوس، در عمل جرئت ورود به دل دیگری را ندارد.
او از جستجوی لیلی و نبودن در بیابان عشق که به تنهایی میانجامد، سخن میگوید و زندگی را به جایی بیراحتی تشبیه میکند. در انتها، شاعر به سرنوشت پروانه و شمع اشاره میکند، بیانگر این مفهوم که عشق و زیبایی میتواند به سوز و سوختن بینجامد. او به تلاش برای درک واقعیات و پیدا کردن آرامش در دنیای پر از حیرت و تردید اشاره میکند و در نهایت به قابلیت تغییر سرنوشت و برداشت از آن تاکید میکند.
هوش مصنوعی: عهدی مبارک است که در آن غمها تسلی مییافتند و دل نیز از کشت و کار با دلتنگی نمینالید و دانهها به بار مینشستند و خوشیها به دست میآمدند.
هوش مصنوعی: در دشت دلبستگی، هم سختی و هم نرمی وجود دارد. این دشت به اندازهای جذاب است که میتواند حتی از صد خار هم دردسرسازتر باشد، مانند اینکه گلها نیز در این فضا گرفتار میشوند.
هوش مصنوعی: به وسیله ی وسوسه های نفس، مدتی به دنبال آرزوهای خود بودم، اما اکنون متوجه شدم که حتی جرأت ورود به دل خود را هم ندارم.
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه به جستجوی عشق لیلی، از پوشش و ظاهری که داریم چیزی نگو. مجنون هم تنها یک بیاباننشین نیست، بلکه در سرزمین وسیعی سرگردان است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، راحتی و آسایش پایدار نیست و گویی همه چیز به سرعت فرو میریزد. مانند شمعی که تارش در حال سوختن است، اینجا هم هر لحظه ممکن است تغییراتی بیفتد و هیچ چیز بهطور ثابت و دائمی در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: غرور چیست که نمونهای از ناامیدی و خودخواهی است و افرادی که با کجفکری روبهرو میشوند، در نهایت به ناکامی و شکست میانجامد.
هوش مصنوعی: خاکستر پروانهٔ ما به این فکر میکند که اگر برق شمع اینگونه است، پس محفل نیز خواهد سوخت.
هوش مصنوعی: اگر به تصویر خیال خود، ای آینه، توجه کنی و از آن جلوه راضی باشی، همانی را خواهی دید که به دنبالش هستی، اگر فقط با آنچه در مقابلت است روبهرو شوی.
هوش مصنوعی: هیچ غباری وجود ندارد که از سر دلتنگی در این مکان پر از حیرت برانگیخته شود. در اینجا، در هر فرصتی، کلافگی و بیتابی به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: اگر از تماشای تصویر در آیینه شگفتزده میشوی، نمیتوانی نقش آدمی که بیخبر از خاک و دنیا است را از ذهنت پاک کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب از می شسته وز آب لطافت روی چون گل هم
به خون دردمندان تاب داده زلف و کاکل هم
درون آی از درم کز پردهٔ هستی روم بیرون
ندارم بیجمالت بیش ازین صبر و تحمل هم
تأمل تا به کی تدبیر تا چند ای نکوخواهان
[...]
نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم
زبس حرمان نصیبم پیش من لیلیست محمل هم
حضور عافیت از فکر خویشم برنمیآرد
درین بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم
بهار عشق گلگلشت به خون غلتیدنی دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.