خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم
به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم
درشت و نرم صحرای تعلق یک اثر دارد
شلایینتر ز صد خارست دامنگیری گل هم
به افسون نفس عمری فلکتاز هوس بودم
کنون دیدم کزین جرأت ندارم راه در دل هم
به ذوق جستجوی لیلی عبرت نقاب ما
مگو مجنون بیابانی است، صحراییست محمل هم
زمینگیری ندارد بهرهٔ راحت درین وادی
چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم
غرورکیست سرمشق دبیرستان نومیدی
که دارد کجکلاهیها شکست فرد باطل هم
کف خاکستر پروانهٔ ما این نظر دارد
که برق شمع اگر این است خواهد سوخت محفل هم
به تصویر خیال ای آینه زان جلوه قانع شو
همان تمثال خواهی دید اگر گشتی مقابل هم
غباری نیست بیتابی کزین حیرتسرا جوشد
به هر کمفرصتی اینجا دماغی داشت بسمل هم
اگر از صفحهٔ آیینه حیرت میشود زایل
توان برداشتن از خاک راهت نقش بیدل هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لب از می شسته وز آب لطافت روی چون گل هم
به خون دردمندان تاب داده زلف و کاکل هم
درون آی از درم کز پردهٔ هستی روم بیرون
ندارم بیجمالت بیش ازین صبر و تحمل هم
تأمل تا به کی تدبیر تا چند ای نکوخواهان
[...]
نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم
زبس حرمان نصیبم پیش من لیلیست محمل هم
حضور عافیت از فکر خویشم برنمیآرد
درین بحر جنون آشوب گردابست ساحل هم
بهار عشق گلگلشت به خون غلتیدنی دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.