صید کمند شوقیست از مهر تا به ما هم
جوش بهار حیرت یعنیگل نگاهم
با هر فسرده رنگی شادم که پیش شمعت
تا بال میفشانم پروانه دستگاهم
جولان ناز سر کن اندیشه مختصر کن
ظلم آنقدر ندارد پا مالیگیاهم
تا زنگ پرده برداشت آینه محو صافیست
خوابیده است عفوت در سایهٔ گناهم
زنجیر می نویسد سطری ز حال مجنون
در دعوی اسیران، زلف دو تا، گواهم
جوهر ز ضعف پروار آیینه میپرستد
نقش نگین داغ است سطریکه دارد آهم
آمد به یاد شوقمکیفیت خرامی
شد موج ساغر می در چشم تر نگاهم
ای زلف یار تاکی با شانه همزبانی
ما نیزسینه چاکیم رحمی به حال ما هم
تاریست پیکر من در چنگ ناتوانی
از زخمهٔ نگاهی بنواز گاه گاهم
عرض مثال امکان منظور الفتم نیست
در عالم تحیر آینه بارگاهم
قصرم سری ندارد یاگیر و دار فغفور
یارب چو موی چینی دل بشکندکلاهم
همدوش سایه رفتم تا خاک آستانش
از بخت تیره بیدل زین بیشتر چه خواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه گدای اویم در فقر پادشاهم
چشمم بریزدم خون، عرضه دهد سپاهم
این دولتم بسنده است، تا روز حشر کامشب
در خانهٔ سعادت آن ماه بود و ما هم
بی جرم ریخت خونم دلدار و دل گواه است
[...]
پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم
بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم
سر رشتهٔ جنونم گیسوی کیست یا رب
شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم
دریای جستوجو را بی پا و سر حبابیم
[...]
ای شیخ پاک دامن ای پادشاه شاهم
آخر بگو خدا را تا چیست روی راهم؟
صد بار اگر گناه است این عشق پر گناهم
حاشا اگر بهشت است بی دلستان نخواهم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.