حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
دامن آیینه امشب برکمر داریم ما
تا سراغگوهر دل در نظر داریم ما
روزوشب گردابوش درخودسفر داریمما
خندهٔ ماچون گل از چاکگریباناستو بس
نسخهای از دفتر صنع سحر داریم ما
بیتأمل صورت احوال ما نتوان شناخت
کسوت آهی چو دود دل به بر داریم ما
از ندامت سیرها در باغ عشرت میکنیم
گل به سر داریم تا دستی به سر داریم ما
چونحباب اینجا متاع خانه برق خانهاست
آه نتوانگفت، آتش در جگر داریم ما
گرچهاز جوهر سرافرازیست ما را چون چنار
این تهیدستی هم از نقد هنر داریم ما
نیست چندان رونقی در رنگ عیش بیثبات
ورنه صدگل خنده دریک مشت زر داریم ما
تا نگاهیگلکند ذوق تماشا رفته است
چون شرر سامان فرصت اینقدر داریم ما
هرکه از خود میرود ماییمگرد رفتنش
چون نفس از وحشت دلها خبر داریم ما
در دماغ شوق دود حسرتی پیچیده است.
کیست جزتیغ توتا فهمد چه سر داریم ما
جرأت پرواز برق خرمن آسودگیست
یک جهان آشفتگی در بال و پر داریم ما
باغ دهر از ماست بیدل روشناس رنگ درد
لالهسان آیینهٔ داغ جگر داریم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
دامن آیینه امشب برکمر داریم ما
آفرین بر مصرع بیدل که طغرل گفته است
حسرت دیدار و سامان سفر داریم ما
از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟
چون مه کنعان عزیزی در سفر داریم ما
بسکه از ساز ضعیفیها خبر داریم ما
چنگ میگردیم اگر یک ناله برداریم ما
عاشقان را صندل آسودگی دردسرست
تا به سر، دردی نباشد، دردسر داریم ما
ازکمال ما ممیپرسیکه چون آه حباب
[...]
از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما
ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما
بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم
گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!
رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.