گنجور

 
طغرل احراری

از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما

ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما

بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم

گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!

رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست

توشه‌ای در راهش از خون جگر داریم ما

ساز قانون محبت را نباشد زیر و بم

در طریق عشق دائم پا ز سر داریم ما

دوش در بزم ادب بودیم سرمست طرب

کز خمار باده اکنون درد سر داریم ما

دیده ما از غبار سرمه دامنگیر شد

توتیا از خاک پایش در نظر داریم ما!

غنچه‌سان جمعیت دل‌ها ز دلبر داشتیم

دلبر ما رفت از دل کی خبر داریم ما؟!

آنقدر آماده شهد معانی کرده‌ایم

بند در بند سخن از نیشکر داریم ما!

کفر باشد در سلوک عشق عیب عاشقان

کی ز تیر طعنه زاهد حذر داریم ما؟!

طغرل آسان کی بود غواصی بحر سخن؟!

سر به جیب فکر از بهر گهر داریم ما!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode