گنجور

 
بیدل دهلوی

خاک بودم آب گشتم‌ گِل شدم

عالَمی گُل کردم آخر دل شدم

غیرتِ حسن اقتضای شرم داشت

لیلیِ بی‌پردهٔ محمل شدم

تشنه ‌کامِ امن بودم زین محیط

خاک مالیدم به لب ساحل شدم

جوهرِ تیغش پرِ طاووس داشت

رنگها گل ‌کرد تا بسمل شدم

نغمه‌ها دارد مقاماتِ ظهور

او غنا ورزید و من سایل شدم

بس که کردم عقدهٔ اوهام جمع

خوشهٔ این کشتِ بی‌حاصل شدم

در من و او غیرِ حق چیزی نبود

فرقی اندیشیدم و باطل شدم

همچو اشکم لغزشی آمد به پیش

گامِ اول محرمِ منزل شدم

ناخنِ تدبیر پیدا کرد وهم

بیدل اکنون عقدهٔ مشکل شدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode