بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم
خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم
صحبت بیگفتگویی داشتم با خامشی
برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم
صد تعلق در طلسم وهم هستی بستهاند
چشم واکردم به خویش آلودهٔ دنیا شدم
آسمان با من صفایی داشت تا بودم خموش
نالهای کردم غبار عالم بالا شدم
از سلامت نوبهار هستیم بویی نداشت
یک نقاب رنگ بر روی شکستن وا شدم
صبح آهنگی ز پیشاپیش خورشید است و بس
گرد جولان توام در هرکجا پیدا شدم
الفت فقرم خجل دارد زکسب اعتبار
خاکساری گر گرفتم صورت دنیا شدم
جام بزم زندگی گر باده دارد در هواست
عیشها مفت هوس من هم نفس پیما شدم
مایهٔ گفتار در هر رنگ دام کاهش است
چونقلم آخر بهخاموشی زبانفرسا شدم
در تحیر از زمینگیری نگه را چاره نیست
این بیابان بسکه تنگی کرد نقش پا شدم
بیدل از شکر پریشانی چسان آیم برون
مشتخاکی داشتم آشفتم و صحرا شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن شاعر به تجربههای خود از آزادی، تنهایی و مواجهه با دنیا میپردازد. او از قفس رهایی مییابد و در حالی که خواهان ارتباط با زیباییهاست، احساس میکند که تحت تأثیر فشارهای دنیوی قرار گرفته است. او در گفتگو با سکوت، به درک عمیقتری از خود و جهان میرسد و به ناچار با غم و درد زندگی درگیر میشود. در عین حال، احساس میکند که از شادابی و تازگی نوبهار دور شده و به نوعی در تنگنا و تحیر قرار دارد. در نهایت، او به تصویر خود به عنوان فردی خاکی و شهری پر از درد و سوالات بیپاسخ میپردازد، در حالی که به در جستجوی رهایی و فهم عمیقتری از زندگی است.
هوش مصنوعی: من دلی از آزادی پر کردم و از مرزهای قفس عبور کردم. خواستم زیبایی را در چهره معشوقهام به تصویر بکشم و به همین خاطر به فرشتهای شبیه شدم.
هوش مصنوعی: در سکوتی عمیق، با نوعی بیگفتوگو مواجه شدم که ناگهان احساس شجاعت کردم و تصمیم گرفتم چیزی بگویم، اما در نهایت تنها و بیکلام باقی ماندم.
هوش مصنوعی: در افکار و خیالات خود، در بند صد نوع وابستگی و طلسم هستی هستم. وقتی چشمم را باز کردم، متوجه شدم که به دنیای مادی و وابستگیهای آن آلوده شدهام.
هوش مصنوعی: آسمان زمانی با من آرامش داشت که من ساکت بودم، اما وقتی که نالهای کردم، به تیرهگی و غبار موجود در دنیا دچار شدم.
هوش مصنوعی: از تازگی بهاری بهرهمندیم، اما بوی آن را حس نمیکنیم؛ گویی رنگی بر روی زخمهایمان کشیده شده و به تدریج از بین میرود.
هوش مصنوعی: صبح تنها نوایی از خورشید است و من در هر جا که بروم، حضور تو را حس میکنم.
هوش مصنوعی: علاقهام به فقر باعث خجالت من شده است. اگر به خاطر احترام و تواضع، زیباییهای دنیا را بدست آوردهام، آن را فراموش کردهام.
هوش مصنوعی: اگر زندگی جشن و نمایشگاه باشد و نوشیدنیاش در آسمان وجود داشته باشد، لذتها بهراحتی در دسترس خواهند بود. من هم به دنبال آن لذتها و خوشیها شدم.
هوش مصنوعی: در هر سخن و رنگی که بیان میشود، همواره دلیلی وجود دارد و در نهایت، به آرامی و سکوت میرسیم. در پایان، آنچه گفته شده به چالش زبان و بیان منتهی میشود.
هوش مصنوعی: در حیرت از زمینگیری نگه، چارهای وجود ندارد. این بیابان به قدری تنگ شده که من فقط نقش پا شدهام.
هوش مصنوعی: بیدل از بینظمی و سردرگمی چگونه میتوانم خارج شوم، در حالی که من دچار آشفتگی بودم و به مانند خاک در صحرا گمشدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
سایهای بودم از اول بر زمین افتاده خوار
راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
زآمدن بس بینشانم وز شدن بس بیخبر
[...]
پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت
محو در نظاره ان قامت رعنا شدم
چون شرر بر نقد جان می لرزم از آهن دلان
[...]
بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم
برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم
بستن لب، بال پرواز است مرغ ناله را
تا خموشی پیشه کردم، بیشتر رسوا شدم
گشته ام دیوانه تر تا سوختم داغ جنون
[...]
آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم
حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم
نسخهٔ آزادیام خجلت کش شیرازه بود
از تپیدنها ورق گرداندم و اجزا شدم
عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید
[...]
چون به فضل ایزد بی چون به حق بینا شدم
آگه از کنهِ رموزِ عَلَّمَ الأَسْما شدم
بر براق تن چو بر معراج جان کردم عروج
عارفِ اسرار سُبْحانَ الذی اَسْری شدم
جبرئیل نطق چون از عرشِ دل آورد وحی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.