شب چشم امتیازی بر خویش باز کردم
آیینهٔ تو دیدم چندان که نازکردم
فریاد ناتوانان محو غبار عجز است
رنگی به رخ شکستم عرض نیازکردم
سامان صد عبادت تسلیم ناتوانی
یک جبهه سجده بستم چندین نمازکردم
حیرتسرای امکان از بسکه کم فضا بود
بر روی هر دو عالم چشمی فراز کردم
نومیدی طلبها آهی به جلوه آورد
بگسستم از دو عالم کاین رشته سازکردم
آسودهام درین دشت از فیض نارسایی
گر دست کوتهی کرد، پایی دراز کردم
تنزیه موج میزد در عرصهٔ حقیقت
من از خیال تازی گرد مجاز کردم
اندیشه سرنگون شد، سعی خرد جنون شد
دل هم تپید و خون شد تا فهم راز کردم
نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت
شد بوتهٔ، گدازم چشمی که باز کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون شمع روزگاری با شعله سازکردم
تا در طلسم هستی سیر گداز کردم
قانع به یأس گشتم از مشق کج کلاهی
یعنی شکست دل را ابروی ناز کردم
صبح جنون نزارم شوقی به هیچ شادم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.